
خاطره یی از مرحوم داکتر محمد حنیف !
انديشه فردا
سال ۱۳۶۶ در راس کاروانی از مجاهدین روانه افغانستان شدم. پیش از عزیمت بسوی افغانستان به ملاقات داکتر محمد حنیف رئیس کمیته نظامی ح ا ا رفتم. دفتر کاری و محل بود و باش وی غند ورسک بود. با آنکه می توانست در حویلی مجللی در شهر پشاور زندگی نماید ، اما ترجیح داده بود تا در جوار کمپ مجاهدین در غند ورسک زندگی نماید. من او را قبلا" در دفتر نمایندگی ح ا ا در شهر کویته ایالت بلوچستان پاکستان دیده بودم. در آنزمان من و چند نفر دیگر از جوانان هم سن و سالم روانه ایران بودیم و در مسیر راه یک شب را در دفتر ح اا در شهر کویته سپری کردیم. درین سفر حاجی محمد اکبر بارکزی که از ما بزرگتر بود سرپرستی ما را بعهده داشت. او انسان شریفی هست و از همان زمان تا کنون با وی تعلقات نیکو دارم. موصوف بعدها خوب درخشید و در حکومت کرزی والی ولایت بغلان و وزیر کابینه افغانستان هم شد. یکی از برادران حاجی محمد اکبر بارکزی به اسم شهید داکتر محمد اسماعیل در دوران جهاد علیه شوروی ، فرمانده ح ا ا در ولسوالی پلخمری ولایت بغلان بود و زمانی که کاروان ما ازین منطقه عبور می کرد ، او را ملاقات نموده و به فرمانده زیر امرش قومندان تور دستور داد تا حین عبور ما از سرک پلخمری - بغلان ما را رهنمایی و همکاری نماید. قومندان تور که مخفیانه با رژیم تحت حمایه روسها در ارتباط قرار داشت ، بعدها در شهادت داکتر محمد اسماعیل نقش فعال ایفا نموده و در قتل مظلومانه وی سهیم شد. داکتر محمد اسماعیل فارغ التحصیل جامعه مدینه منوره بود و از نظر اخلاق و برخورد اجتماعی نظیرش را کمتر دیده ام .
من با داکتر محمد حنیف شناخت نزدیک نداشتم و با نامه سفارشی از سوی محمد الله ناقد آمر ولایتی تخار به ملاقاتش رفتم. او ( داکتر محمد حنیف ) در پایان نامه سفارشی محمد الله ناقد امر تادیه ده میل کلاشنکوف و یک قبضه تفنگچه را بمن صادر کرد.
یکسال بعد ( ۱۳۶۷ ) زمانی که از جبهه برگشتم ، برای اظهار سپاس از کمک قبلی وی و همچنان بازگویی مشکلات جبهه مربوطه ، بازهم به ملاقاتش در کمپ ورسک رفتم. درین ملاقات موصوف بمن اظهار داشت: از شما شکایاتی وجود دارد که در اختلاف جبهه مربوطه تان نقش دارید. اساسا" برخی مخالفین درون گروهی در سطح فرماندهان جبهات ح اا پیش از ورود من به پشاور از طریق مخابره عنوانی داکتر محمد حنیف رئیس کمیته نظامی از من شکایاتی را مطرح کرده بودند و میخواستند مراکز تصمیم گیری در داخل ح اا به سخنان من اهمیت ندهند. طبیعی بود که در جبهه مربوطه مان که در اکمال و تجهیز آن همیش تلاش کرده بودم ، نقش تماشاچی را اختیار ننموده و از اعمال بد افراد خود محور و استفاده جو انتقاد نموده و حتی کوشش میکردم دست شان از امور رهبری جبهه گرفته شود.
سخن داکتر محمد حنیف برخلاف توقع و میلم بود و به همین دلیل بدون درنگ برایش تذکر دادم : اگر شکایات مخالفین معیار قضاوتها باشد ، پس جمع بزرگی در داخل ح اا ادعا دارند که شما در دامن زدن به اختلافات درونی در داخل این تشکل اسلامی نقش فعال دارید ، آیا حقیقت چنان است که برخی ها ادعا دارند؟ او دیگر حرفی نزد و پس از صرف نان چاشت که فقط نخود جوشانده بود از نزدش مرخص شدم .
یکی از دوستان من به اسم انجنیر محمد زمان فطرتیار که مدیر اداری ریاست نظامی بود و سالها زیر نظر داکتر محمد حنیف فعالیت کرده است ، برایم گفت:
داکتر محمد حنیف انسان عابد ، خدا ترس و شب زنده دار بود. او راز و نیازش را با پروردگارش در نیمه های شب هیچگاه ترک نمیکرد و در امورات اداری و ساحه فعالیتش نیز آدم با دسپلین و عدالت پسند بشمار میرفت.
داکتر محمد حنیف انسان با غرور ، دارای سابقه نیک و متعهد به ارزشهای دینی بود و با چنین مشخصات نیکو با جهان فانی بدرود گفت. او زاده قندهار بود ، ولی با همگان روابط نیکو و احسن داشت.
روحش شاد و
یادش گرامی باد