دشوارترین آزمون الهی در تاریخ بشر
خواندن داستان ابتلاء ابراهیم ع و فرزندش دیده های آدم را اشک میپیچاند و دل ها را میشکند.
چه گفتوگویی پرسوز پدر و پسر…
ابراهیم و اسماعیل در قربانگاه — و پدر و پسر از این امتحان سخت الهی سربلند بیرون آمدند.
وسوسه هاى شياطين در ميدانهاى بزرگ امتحان نه از يكسو كه از جـهات مختلف صورت مى گيرد، هر زمان به رنگى ، و از طريقى مردان خدا بايد ابراهيم وار شـياطين را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان كنند.
قرآن کریم پیرامون آزمون تاریخی سیدنا ابراهیم (ع) می فرماید :
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ .
پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنين) مىبينم كه تو را ذبح مىكنم پس بنگر كه چه مىبينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شدهاى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت
حضرت ابراهیم (علیه السلام) مانند دیگر پیامبران الهی امتحان های زیادی را پشت سر گذاشت. اما در میان آنها چند مورد از برجستگی خاص برخوردار است که خداوند از آنها به عنوان کلمات یاد کرده است.
از جمله :
۱. قیام در مقابل بت پرستان بابل و شکست بت ها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرار گرفتن در دل آتش و حفظ خونسردی کامل و ایمان در تمام این مراحل.
۲. بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بی آب و علف مکه، در جایی که یک نفر هم سکونت نداشت
۳. بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدّی برای قربانی او به فرمان خدا.
ابراهیم (ع) در خواب مى بيند كه از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قربانى كند و سر ببردابراهيم (ع) وحشتزده از خواب بيدار شد، مى دانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه هاى شيطانى دور است ، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد كه تاكيدى بود بر لزوم اين امر و فوريت آن .مـى گـويـنـد نـخـستين بار در شب ترويه (شب هشتم ماه ذى الحجه ) اين خواب را ديد، و در شبهاى عرفه و شب عيد قربان (نهم و دهم ذى الحجه ) خواب تكرار گرديد، لذا براى او كمترين شكى باقى نماند كه اين فرمان قطعى خدا است .ابـراهيم كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سرافراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل بـه دريـا بـزنـد و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجوانى برومند شده است با دست خود سر ببرد!ولى بـايـد قـبـل از هـر چـيـز فـرزنـد را آمـاده ايـن كـار كـند، رو به سوى او كرد و گفت : فـرزنـدم مـن در خـواب ديـدم كـه بـايـد تـو را ذبـح كـنـم بـنـگـر نـظـر تـو چـيـسـت ؟! (قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذا ترى ).فـرزنـدش كـه نسخه اى از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در هـمـيـن عـمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهـى اسـتـقـبال كرد، و با صراحت و قاطعيت گفت : پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا كن (قال يا ابت افعل ما تؤ مر).و از نـاحـيـه مـن فـكـر تـو راحـت بـاشـد كـه بـه خـواست خدا مرا از صابران خواهى يافت (ستجدنى ان شاء الله من الصابرين ).اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معنى است و چه ريزه كاريهائى در آن نهفته است ؟.از يـكـسـو پدر با صراحت مساءله ذبح را با فرزند 13 ساله مطرح مى كند و از او نظر خـواهـى مـى كـنـد، بـراى او شـخـصـيـت مـسـتـقـل و آزادى اراده قـائل مـى شـود، او هـرگـز نـمـى خواهد فرزندش را بفريبد، و كوركورانه به اين ميدان بـزرگ امـتـحـان دعـوت كـنـد او مـى خـواهد فرزند نيز در اين پيكار بزرگ با نفس شركت جويد، و لذت تسليم و رضا را همچون پدر بچشد!از سـوى ديـگر فرزند هم مى خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد، نمى گويد مرا ذبـح كن ، بلكه مى گويد هر ماموريتى دارى انجام ده ، من تسليم امر و فرمان او هستم ، و مخصوصا پدر را با خطاب يا ابت ! (اى پدر!) مخاطب مى سازد،تـا نشان دهد اين مساءله از عواطف فرزندى و پدرى سر سوزنى نمى كاهد كه فرمان خدا حاكم بر همه چيز است .و از سـوى سوم مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالى ترين وجهى نگه مى دارد، هرگز به نيروى ايمان و اراده و تصميم خويش تكيه نمى كند، بلكه بر مشيت خدا و اراده او تكيه مى نمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردى و استقامت مى طلبد.و بـه ايـن تـرتـيـب هـم پـدر و هـم پـسـر نـخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزى كامل مى گذرانند.
هـنـگـامـى كه او را به قربانگاه در ميان كوههاى خشك و سوزان سرزمين منى آورد به پدر گفت : پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم ، مى ترسم از پاداشم كاسته شود!پـدر جـان كـارد را تـيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!پـدرم قـبـلا پـيـراهـنـم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود، چرا كه بيم دارم چون مادرم آنرا ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.آنـگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى او است ، چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت ، و هر گاه دلتنگ شود آنرا در آغوش مى فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.لحـظـه هـاى حـسـاسى فرا رسيد، فرمان الهى بايد اجرا مى شد، ابراهيم كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد، و گونه هايش را بوسه داد و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند، گريه اى كه بيانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود.قـرآن هـمين اندازه در عبارتى كوتاه و پر معنى مى گويد: هنگامى كه هر دو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد ... (فلما اسلما و تله للجبين ).بـاز قـرآن ايـنـجـا را بـه اخـتصار برگزار كرده و به شنونده اجازه مى دهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال كند.
ابـراهـيـم صـورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سـرعـت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بى ترديد پيش مى برد.اما كارد برنده در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذارد! ...ابراهيم در حيرت فرو رفت بار ديگر كارد را به حركت در آورد ولى باز كارگر نيفتاد، آرى ابـراهـيـم خـليـل مـى گـويـد: بـبـر! امـا خـداونـد جليل فرمان مى دهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد.اينجا است كه قرآن با يك جمله كوتاه و پر معنى به همه انتظارها پايان داده ، مى گويد: در اين هنگام او را ندا داديم كه اى ابراهيم (و ناديناه ان يا ابراهيم ).آنچه را در خواب ماموريت يافتى انجام دادى (قد صدقت الرؤ يا).ما اينگونه نيكوكاران را جزا و پاداش مى دهيم (انا كذلك نجزى المحسنين ).هـم بـه آنـها توفيق پيروزى در امتحان مى دهيم ، و هم نمى گذاريم فرزند دلبندشان از دسـت برود، آرى كسى كه سر تا پا تسليم فرمان ما است و نيكى را به حد اعلا رسانده جز اين پاداشى نخواهد داشت .سپس مى افزايد: اين مسلما امتحان مهم و آشكارى است (ان هذا لهو البلاء المبين ).ذبـح كـردن فرزند با دست خود، آنهم فرزندى برومند و لايق ، براى پدرى كه يك عمر در انـتـظـار چـنـيـن فـرزنـدى بـوده كـار سـاده و آسـانـى نـيـسـت ، چـگـونـه مـى تـوان دل از چـنـيـن فـرزنـدى بركند؟ و از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا بى آنكه خم به ابـرو آورد بـه امـتـثـال ايـن فـرمـان بـشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد، بطورى كه از نظر آمادگى هاى روانى و عملى چيزى فروگذار نكند؟و از آن عجيب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود، كه با آغوش باز و بـا اطـمـيـنـان خـاطـر بـه لطـف پـروردگـار و تـسـليـم در بـرابـر اراده او بـه استقبال ذبح شتافت .
هـنـگـامـى كـه ايـن كـار انـجـام گـرفـت جبرئيل(از روى اعجاب ) صدا زد: الله اكبر الله اكبر!...و فرزند ابراهيم صدا زد: لا اله الا الله ، و الله اكبر!...و پدر قهرمان فداكار نيز گفت : الله اكبر و لله الحمد.و اين شبيه تكبيراتى است كه ما روز عيد قربان مى گوئيم .امـا بـراى ايـنـكـه برنامه ابراهيم ناتمام نماند، و در پيشگاه خدا قربانى كرده باشد و آرزوى ابـراهـيـم بـرآورده شـود، خـداونـد قـوچـى بـزرگ فـرسـتـاد تـا به جاى فرزند قـربانى كند و سنتى براى آيندگان در مراسم حج و سرزمين منى از خود بگذارد، چنانكه قرآن مى گويد: ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم (و فديناه بذبح عظيم ).در ايـنـكـه عـظـمـت ايـن ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى ؟ و يا از جهت اينكه فـداى فـرزنـد ابـراهـيـم شد؟ و يا از نظر اينكه براى خدا و در راه خدا بود؟ و يا از اين نظر كه اين قربانى از سوى خدا براى ابراهيم فرستاده شد؟يـكـى از نـشـانـه هـاى عـظـمـت ايـن ذبـح آن اسـت كـه بـا گـذشـت زمـان سـال بـه سـال وسـعـت بـيـشـتـرى يـافـتـه ، و الان در هـر سـال بـيـش از ميليون ها به ياد آن ذبح عظيم ذبح مى كنند و خاطره اش را زنده نگه مى دارد.فدينا از ماده فدا در اصل به معنى قرار دادن چيزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است لذا مالى را كه براى آزاد كردن اسير مى دهند فديه مى گويند، و نيز كفاره اى را كه بعضى از بيماران بجاى روزه مى دهند به اين نام ناميده مى شود.در ايـنـكـه ايـن قـوچ بـزرگ چگونه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد بسيارى معتقدند جـبـرئيـل آورد، بـعـضـى نـيز گفته اند از دامنه كوههاى منى سرازير شد، هر چه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.نه تنها خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جـاويـدان سـاخـت ، چـنـانـكـه در آيـه بعد مى گويد: ما نام نيك ابراهيم را در امتهاى بعد باقى و برقرار ساختيم (و تركنا عليه فى الاخرين ).او اسوه اى شد براى همه آيندگان ، و قدوه اى براى تمام پاكبازان و عاشقان دلداده كوى دوست ، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم او پدر پيامبران بزرگ ، او پدر امت اسلام و پيامبر اسلام بود.سلام بر ابراهيم (آن بنده مخلص و پاكباز باد) (سلام على ابراهيم ).آرى ، ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم ( كذلك نجزى المحسنين ).پـاداشـى بـه عـظمت دنيا، پاداشى جاودان در سراسر زمان ، پاداشى درخور سلام و درود خداوند بزرگ !جـالب تـوجـه اينكه جمله كذلك نجزى المحسنين يك بار اينجا ذكر شده ، و يك بار در چند آيه قبل ، اين تكرار حتما نكته اى دارد.مـمـكـن اسـت دليـلش ايـن بـوده بـاشـد كـه در مـرحـله اول خداوند پيروزى ابراهيم را در امتحان بزرگش تصديق مى كند، و كارنامه قبولى او را امضامـى فـرمـايـد، اين خود جزا و پاداش بزرگى است ، و اين مهمترين مژده اى بود كه خداوند بـه ابـراهـيـم داد، سـپـس مـسـئله فدا كردن ذبح عظيم و جاودان ماندن نام و سنت او و درود فـرسـتـادن خـدا بـر او را كـه سـه مـوهـبت بزرگ ديگر است مطرح كرده و آن را به عنوان پاداش نيكوكاران معرفى کرد
وسوسه هاى شيطان در روح بزرگ ابراهيم (ع) اثر نگذاشت .
از آنـجـا كـه امـتـحـان ابـراهـيـم يـكـى از بـزرگـتـريـن امـتـحـانـات در طول تاريخ بود، امتحانى كه هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهى كند، و عشق الهى را در سراسر قلب او پرتوافكن سازد .
شيطان به دست و پـا افـتـاد، كـارى كـنـد كـه ابراهيم از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد، و به او گفت ميدانى ابراهيم چه در نظر دارد؟
مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد!هـاجـر گـفـت : بـرو سـخـن مـحال مگو كه او مهربانتر از اين است كه فرزند خود را بكشد، اصولا مگر در دنيا انسانى پيدا مى شود كه فرزند خود را با دست خود ذبح كند؟
شيطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت او مدعى است خدا دستورش داده .هاجر گفت : اگر خدا دستورش داده پس بايد اطاعت كند و جز رضا و تسليم راهى نيست !!
گـاهـى بـه سـراغ فـرزنـد آمـد و بـه وسـوسـه او مشغول شد از آن هم نتيجه اى نگرفت ، چون اسماعيل را يك پارچه تسليم و رضا يافت .سـرانـجـام بـه سراغ پدر آمد و به او گفت ابراهيم ! خوابى را كه ديدى خواب شيطانى است ! اطاعت شيطان مكن !
ابـراهـيـم كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت بر او فرياد زد دور شو اى دشمن خدا.
ابـراهيم نخست به مشعرالحرام آمد تا پسر را قربانى كند، شـيـطـان بـه دنـبـال او شـتـافـت ، او بـه مـحـل جـمـره اولى آمـد شـيـطـان بـه دنبال او آمد، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب كرد، هنگامى كه به جـمره دوم رسيد باز شيطان را مشاهده نمود هفت سنگ ديگر بر او انداخت ، تا به جمره عقبه آمد هفت سنگ ديگر بر او زد (و او را براى هميشه از خود مايوس ساخت ).
و ايـن نـشـان مى دهد كه وسوسه هاى شياطين در ميدانهاى بزرگ امتحان نه از يكسو كه از جـهات مختلف صورت مى گيرد، هر زمان به رنگى ، و از طريقى مردان خدا بايد ابراهيم وار شـياطين را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طريق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان كنند، و چه درس بزرگى ؟!
۱۴سرطان ۱۴۰۱
