عائشه عبدالرحمن
(درمسئلهء تعدد همسر نکتهء باریکی است که بسیاری متوجه نمیشوند،و آن اینکه مردها یکسان نیستند، چه بسا زنهای که می پذیرند حتی نیم یک مردی را که میخواهند دریابند، آن نیم را بهتر از کاملی میدانند که شاید نخواهند).
نکتهء از سخن شخصیت امشب ما در کتاب همسران پیامبر.
(همیشه فرزند عبدالله آن سفرِ کودکی اش با مادرش را به خاطر دارد) در داستان آمنه مادر پیامبر.
شخصیت امشب ما زنِ عالمه وفاضله ی است که اسمش برای بسیاری اشناست وبرای انانیکه آشنا نیستند فرصتیست اندکی آشنا شوند.
عائشه عبدالرحمن در سال ۱۹۱۳ میلادی تولد یافته ودر سال ۱۹۹۸ وفات یافته است.
عائشه را میتوان بارزترین چهرهء زن مسلمان در عصر حاضر درعرصهء مطالعات وتحقیقِ تراثِ اسلامی شمرد.
درست است زنان بسیاری در عصر حاضر با استفاده از امکانات تعلیمی و آزادیهای اجتماعی که جوامعِ عاقل ازان خالی نبوده و صرف جوامع غیرعاقل ازان مستثنی باقی مانده است به مدارج کمال رسیدند، خواندند نوشتند تدریس کردند تألیف کردند درمحافل علمی شرکت کردند برمناصب سیاسی نشستند برای کشورهایشان افتخار آفریدند، ولی بروز چهرهء آنان در عرصهء علوم اسلامی بازهم یک بروزِ محصور بوده است، مثلاً زنی بنام زینب الغزالی زن معروفی است،این مرحومه چنانکه خاطرات خودرا به رشتهء تحریر دراورده است روزهای دشوار وتلخی را در زندانهای حکومت وقت خود کشیده است، وقتیکه جلادان اورا درمسلخ گاه زندان عبور دادند منظرِ پشت های پاره پارهء جوانان نهضت را دید که از درد یکی بیحال فتاده ودیگری زوزهء مرگ میکشد، وقتی جوانان اورا دیدند که نیز با زنجیر وزولانه در مسلخ تعذیب میگذرد از تأثر فریاد کشیدند: یا اماه، ای مادر، اما وی جوابی برایشان از جنس مسیر را نقل کرد، خطاب به ایشان گفت:صبراً آلَ یاسر، فإن موعدکم الجنة، یعنی صبر كنيد ای خانوادهء یاسر میعاد شما بهشت است،جوانان فریاد ارامش سردادند، گویا که برای بار اول چنین سخنی را می شنیدند.
مبارک است در چنین شب به شرح این داستان نیز کوتاه بپردازیم:
روزگاری پیامبرصلی الله علیه وسلم در چاشت روز از کنار خانوادهء گذشت که پدر،مادر،فرزند به دعوت وی ایمان آورده بودند، ولی از اینکه از طبقهء مستضعف بودند از سوی اربابان وستم پیشگان مشرک عذاب میشدند، بر سنگهای داغ خوابانیده شده وتازیانه بر پشت هایشان فرود میآمد که چرا ایمان اورده اند، پیامبر که خود مستضعف بود گفت: (صبرا آل یاسر فان موعدکم الجنة) وچنین شد،موعد انان جنت بود، سمیه در اثر نیزهء ابوجهل در همان میدان تعذیب به شهادت رسید واولین شهید در اسلام بود،شوهرش یاسر در اثر تاریانه به شهادت رسید، وعمارِ فرزند، بیحال فتاده بود، روزها بر طبقهء مستضعف مومن چنین میگذشت تا اینکه پیامبر امر هجرت به حبشه را صادر کرد که ان را هجرت اول مینامند، هفده تن مرد وزن مومن به حبشه هجرت کردند که عمار از ان میان بود، زمانی که از حبشه برگشت که ظلم واستبداد قریش هنوز پایان نیافته بود، امر هجرت دوم امد،عمار به مدینه هجرت کرد، روزی که مؤمنین در مدینه اولین مسجد را بنا میکردند و هر کدام سنگها را برای بنا میبرداشتند، عمار گفت: ای پیامبر خدا، اینها مرا کشتند، سنگهای بزرگ را بر من حمل میکنند وخودشان سنگهای خوردتر را میبردارند،- جوانان در اثنای کار شوخیی طبع خودرا لابد دارند- پیامبر گفت: لیسوا بقاتلیک یا ابن سمیة، انما تقتلک الفئة الباغیة. آنان کشندهء تو نیستند ای فرزند سمیه، ترا جماعت باغیی میکشد،پنجاه سال بعد آن نبوءتِ نبیی اکرم در شأن وی متحقق شد وعمار درجنگ صفین درحالیکه میخواند:
غدا سنلتقی الاحبة
محمدا وصحبه
به شهادت رسید، آری صبرا یا ال یاسر فان موعدکم الجنة از خود داستانی دارد.
با اینهم زینب الغزالی نمادِ مبارزهء مکتبی زن مسلمان اگر هست ولی منحصر است، او اگر چهرهء مبارز یک زن مسلمان است ولی چهرهء علمیی یک زن مسلمان نیست، شاید ما خبر نداریم، درهمین چند سال اخیر هزاران زن مسلمان ایگور یا ترکستان شرقی از سوی دژخیمان ملحد چین سرنوشت تلخ تر از زینب الغزالی را داشتند، فقط به جرم این زندان شدند، به جرم این تعذیب شدند، به جرم این حتی عفت انان سلب شد که فقط گفتند (ربی الله) ولی فریادِ آنان در این جهان مدعیی تمدن نا شنیده ماند،انان نیز در این مسیر،مصیر آل یاسر را دارند.
همچنان زنان دیگری در عرصه دعوت ظهور کردند، مثلاً مریم جمیله زن یهودیی امریکایی که مسلمان شد و در مسیر دعوت سخنورِ جرار و نویسندهء عیار گردید، با آنهم چهرهء بارز یک زن عالم نبود.
زنان دیگری نیز وجود دارند که از لابلای کتب اسلامی به رفع ظلم وتبعیض برعلیه زنان در جامعه فرا میخوانند واین طیف به دو گروه تقسیم میشوند:
یکی آن زنانی اند که انتمای انان با اصالت اسلامی در مطالبهء حق بسیار کمتر از انتمای آنان به خانوادهء غرب ومکتب فمنیسم است، بلکه بعضی ادعای انتمای اسلامی انان روپوشی بیش نیست، از این نوع زنان نمونه های در هر کشور است که اوامر خود را از بیرون دریافت میدارند وجائزه ها دريافت ميدارند،اما پایکوبیی برای محفل دیگران بیش نیستند.
اما یک گروه دیگر همانا دختران اصیل امت اند که در اثر تعلیم تربیت ومطالعهء آفاقی ومشاهده، به نقص حقوق خود در جوامع خود پی میبرند ومیدانند که اعراف وعنعناتِ فاسد بنام اسلام حق آنان را سلب کرده واسلام از آن عنعنات مانند برائتِ گرگ از خون یوسف بریئ است،بلی این نوع زنان در طول وعرض جوامع اسلامی وجود دارند وچهره های بارزی دارند ولی با آنهم محصور اند،زیرا بر یک نقطه خاص تمرکز داشته اند.
اما شخصیت امشب ما چهرهء بارزی است که گویا دوران قرن سوم هجری وعلمیتِ دخترِ امام سحنون مالکی را زنده کرده است.
بلکه برعکس، معرفت ها به مرور زمان زیاد شده میروند، بعدی ها چیزهای را میاموزند که پیشینیان نیاموخته بودند وانچه این پسینیان را ملزم در بابِ معرفتِ مقدس میسازد فقط تمسک به اصول پیشینیان است، نه اینکه در هر صغیره وکبیره عین آنان باشند وچنان شوند که عین خودشان زائل شود، این معقول نیست این زوال آدمیت میشود،همانطوریکه در قطع کامل رابطه با پیشینیان زوال آدمیت میشود.
به هرحال : عائشه عبدالرحمن در ولایت دمیاط مصر در یک خانوادهء علم دوست دیده به جهان گشوده است،این دمیاط شهر زیبای است و دربعضی مناطق آن رود نیل با دریای مدتیرانه یکجا میشود ومنظر عجیب ودیدنیی را نمایش میدهد.
عائشه درکودکی قرآن کریم را حفظ میکند ومکتب ابتدائی را میخواند ولی پدرش در ابتدا مانع التحاق وی به دانشگاه میشود تا اینکه دیری نمی پاید پدرش پی میبرد وحیف میبیند که نبوغ واستعداد دخترش هدر رود و دخترش را به سلک تعلیم عالی ملحق میسازد تا اینکه در سال ۱۹۲۹ میلادی وی شهادت نامه معلمی را به دست میارد و درهمان آوان خاطرات خود را زیرعنوان قریه در مصر مینویسد، در سال ۱۹۴۱ ماستری ودر ۱۹۵۰ دکتوراه خود را در زبان وادبیات عربی از دانشگاه قاهره به دست میآرد، و بر پایان نامه اش نویسندهء معروف وجنجال بر انگیز طه حسین اشراف میورزد،نا گفته نماند که طه حسین که بعضی نوشته هایش منبع الهام برای تشکیک و شبهات بر علیه اسلام گردید گرچند خودش علنا به چنین شبهات تصریح نمیکرد،از سوی یکی از شاگردانش بنام احمدشاکر که نبوغ سرشار داشت وخداوند در وی علم وافر را امانت نهاد خوردو خمیر شد،احمدشاکر از طریق تحقیق کتاب تراث وکتب خاورشناسان شبهات وسرقت افکار را که مرحوم طه حسین مرتکب شده بود طی سالهای طولانی بسيار مؤدبانه برملا ساخت،چنانکه طه حسین اهسته اهسته صحنه را ترک کرد،بلکه به نقل بعضی به مراجعهء احوال خود پرداخت،مؤکد نقل شده است که در آخر عمر خود بعد از سفر حج در نزد دوستان خود اظهار ندامت کرد وگفت میدانم بعضی چیزهای نیز نوشتم که نباید مینوشتم ودرست نبود، والله اعلم.
اما این شخصیت ما در کنار گام پیمایی تعلیم، شوق وذوقِ وافر به نوشتن داشت،نوشتن خارج از چوکات درس وتدریس که مشتغل به خود را در قالب خاصی مقید میسازد، او از سن هجده سالگی به نوشتن مقاله ها ونشر آن در مشهور ترین روزنامهء ان دوره در کشورش روی آورد، در روزنامه معروف الاهرام در بارهء موضوعات مختلف نوشت، ونوشته های خودرا زیر نام مستعار بنت الشاطئ یعنی دختر ساحل، نشر میکرد، چنانکه به این نام مستعار بیشتر از نام اصلی اش معروف شد.
وی در دانشگاه های کشورهای المغرب،الجزائر،سودان بحیث مدرس استخدام گردید واولین زنی بود که در جامعه الازهر بصفت استاد تعیین شد.
از اینکه رابطهء متین میان زبان عربی وقواعد زبانیی آن متمثل در نحو وصرف و روش بلاغیی ان متمثل درمعانی وبیان وبدیع وجود دارد عائشه عبدالرحمن به نوشتن در بارهء جوانب بلاغیی قرآن کریم پرداخت، ودر این مسیر از مفسرینی چون زمخشری ونسفی متاثر شد، وکتاب معروف خود التفسیر البیانی للقران را نوشت، این روش وی را میان تفسیرِ اصولیین از قرآن ومیان روش معتزله که جوانب بلاغتی قرآن را بیشتر استفاده میبردند قرار داد، با این هم وی در برابر روش جدید تفسیر قرآن که بنام تفسیرعصریی قران کریم تازه داشت رواج میافت قرارگرفت،ومقاله های عدیدی در نقد مصطفی محمود که بعضی ایات را تفسیر عصری میکرد نوشت.
بنت الشاطئ به کتاب دیگری نیز معروف است که عبارت از تحقیق نص رسالة الغفران است، رسالة الغفران متن معروفی از فیلسوف نابینا ابی العلاء معری است که در قرن پنجم هجری در شام میزیست،ابو العلاء یکی از نوابغ روزگار بود واز خود ماجراهای دارد که اینجا گنجایش ان نیست، یکی از نثرهای معروف ومتین ابو العلاء تنوخی همین رسالهء الغفران میباشد، رسالة الغفران عروج عرفانیی نویسنده است که احوال بهشت و احوال جهنم را از زبان شخصی بنام ابن القارح مشاهده میکند و مشاهدات را از زبان ابن القارح که به تعبیر ابی العلاء در بهشت است نقل میکند، ابن القارح در بهشت عبدالمؤمنِ شاعر را می بیند و اینجا ابو العلاء مباحثات شعریی متینی را از طریق این تخیل مطرح میکند وزبر دستی ادبی خودرا برای اهل ادب عرض میکند، ابن القارح در بهشت بزرگان نحو وصرف و معانی وبیان وبدیع را میبیند، بعضی فلاسفه را میبیند وداستان انان را که خدای تعالی آنان را در بهشت برین مشمول غفران خود نموده است نقل میکند، حشر را به تصویر میکشد، بعضی صحابهء کرام را میبیند، توبه نامهء خود را که از قاضی حلب در دست دارد پیش میکند ولی نفع نمیرساند تا اینکه به واسطهء شفاعت پیامبر نجات میابد،ابن القارح بسوی جهنم گذر میکند آنجا با ابلیس سید اهل النارملاقات میکند،باز به بهشت میرود با ابو البشر میبیند.
جالب اين است كه ابوالعلاء معري كه معروف به هجو وتند سخني نيز بود اين مقام را به ابي القارح نسبت ميدهد واورا قهرمان اين عروج ميسازد واحوال را از زبان وي نقل ميكند شايد براي اينكه هردو سخت دردمند وفقير بودند وفقر دوستيي هردو را مستحكم ساخته بود،ابن القارح مصائب فقر خودرا براي ابوالعلاء مينوشت وهردو نامه ردو بدل ميكردند،در حاليكه ابوالعلاء از نابينايي خودرا زندانيي بصر ميشمرد كه زندان خانه وزندان جسد بر ان افزوده شده است.
رسالة الغفران را منبع تخیل فیلسوف ایتالی دانتی در کتاب معروفش کمدی الهی میتوان گفت، چنانکه اكثر محققین بر این اذعان دارند، التبه دانتی با تأثر از عیسویت قهرمانان داستان را تغییر داده و به عقیده خود در سفر به عالم دوزخ کسانی را میبیند که عقیدهء کفریی وی را نمایان میسازد.
اقبال لاهوری نیز در دیوان خود با پیر رومی چنین سفری دارد كه شايد بي تأثر از رسالهء الغفران نباشد، انجا ارواح مختلفی را میبیند،هگل ومارکس را میبیند، نوای حلاج را میشنود، مهدیی سودانی را میبیند،سید جمال الدین را میبیند،و در عالم دوزخ ابلیس را میبیند:
نا گهان دیدم جهان تاریک شد
از زمکان تا لا مکان تاریک شد
اندران شب شعله ي آمد پدید
از درونش پیره مردی بر جهید
یک قبای سرمه ی اندر برش
غرق اندر دود پیچان پیکرش
گفت رومی خواجهء اهل فراق
آن سراپا سوزو آن خونین ایاق
کهنهء کم خندهء اندک سخن
چشم او بینندهء جان در بدن
رند وملا وحکیم وخرقه پوش
در عمل چون زاهدانِ سخت کوش
فطرتش بیگانهء ذوق وصال
زهدِ او ترکِ جمال لایزال
اندکی در وارداتِ او نگر
مشکلاتِ او ثباتِ او نگر
غرق اندر بزم خیرو شرهنوز
صد پیمبر دیده وکافرهنوز
جانم اندر تن ز سوزِ او تپید
بر لبش آهی غم آلودی رسید
گفت وچشمِ نیم وا برمن گشود
در عمل جزما که برخورداربود ؟
آنچنان .................
همچنین بنت الشاطی به تحقیق رسالهء دیگر ابی العلاء بنام رسالة الصاهل والشاهج پرداخته است، رسالۀ مذکور عبارت از محاورۀ میان اسپ وقاطر است که وضعیتِ تلخ فقر وفاقهء را که در اثر حملۀ اول صلیبی بر شام مستولی بود به نمایش میکشد،ابی العلاء آن رساله را در لفافهء ادبی به دست یکی از اقاربش میدهد تا به خلیفهء فاطمی در مصر برساند تا خلیفهء فاطمی در وضع مالیات برمردم انصاف کند که چیزی ندارند.
بنت الشاطی از معرفت عالمانۀ که داشته است در ابراز نقش زن مسلمان قلم فرسایی مادرانه کرده است،
او کتابِ معروف (سیدات بیت النبوة)بانوان خانهء نبوت، را نوشته است که در ان امهات المؤمنین ازواج پیامبر را در عبارات ادبیی شیوا به رشتهء تحریر کشیده است،و تحلیل روانشناسانهء ظریف زنانهء را در میان نيز گنجانیده است.
همچنان که در کتابی دیگری شاعرهء معروف دورۀ جاهلی عرب را که خنساء نام داشت به تعریف گرفته است، دیوان شعر خنسا طبع شده است، خنساء یک برادری داشته است بنام صخر، اتفاقا صخر میمیرد،مرگ وی بر خواهرش خنساء تاثیر ژرفی میگذارد، چنانکه اکثر اشعار وی در رثای برادرش هست، تا سرحدیکه وقتی خنساء مسلمان میشود وفرزندانش در جنگ بر علیه مرتدین در زمان حضرت ابو بکر صدیق شهید میشوند بجای رثای فرزندانش به رثای برادرش ادامه میدهد ومیگوید بعد از مسلمان شدن، حسرت من بر صخر دو چند شد، یک حسرت قدیمیی مرگ وی ودیگر این حسرت که چرا صخر در جاهلیت مرد ومانند من مسلمان نشد.
زمانی استاد ادبیات مارا به حفظ یکی از قصائد دراز خنساء مکلف ساخته بود که گوشه های ازان یادم مانده:
کأن عینی لذکراه اذا خطرت
فیضٌ یسیل علی الخدین مدرارُ
و إن صخرا لوالینا وسیدنا
وان صخرا اذا جاعوا لعقارُ
وان صخرا لتأتم الهداة به
وان صخرا علمٌ فی رأسه نارُ
یعنی:
وقتی یاد او در خاطر من میرسد
گویا بارانیست که بر رخسار من جاری میشود
صخر متولي ما بود بادار ما بود
صخر وقتی مردم گرسنه میشدند شتر کش بود
صخر رهنمای گمشدگان بود
وصخر کوهی بود که بر فرازش آتشی داشت.
همچنان که بنت الشاطئ کتاب قهرمان کربلاء را نوشته است، در ان به سیرت زینب بنت علی رضی الله عنها پرداخته است،کتابی دیگری بنام سکینه بنت الحسین نوشته است.
دکتر عائشه عبدالرحمن معروف به بنت الشاطی در سال ۱۹۹۸ میلادی در قاهره دیده از جهان فرو بست و یادگار بزرگی از خود بجا گذاشت وهویت زن مسلمان را به تعریف گرفت.
رحمها الله
