دکتور محمد عماره مصطفی
(الحارس الیقظ المرابط علی ثغور الاسلام/ نگهبان بیدار همیشه در سنگر مرزهای اسلام)
کوتاه تر ورسا تر وزیبا تر از این عبارت که شیخ قرضاوی در شأن شخصیت امشب ما گفته است نیافتم.
محمد عماره مصطفی عماره در سال ۱۹۳۱ در قریهء صروه واقع در ولایت کفر الشیخ تولد یافته ودر سال ۲۰۲۰ میلادی در قاهره وفات یافته است.
وی یکی از مشهورترین نویسندگان مسلمان و مشهودترین انان در فضل وکمال وخلق بوده است، بر علاوه از نوشتن بیش از ۲۴۰ کتاب ورساله وصدها مقاله، صدها درس را در کانفرانسهای مهم القاء کرده است، دکتر محمد عماره سال ۱۹۷۵ میلادی از بخش فلسفهء اسلامی از دانشگاه قاهره دکتورتاه خودرا اخذ نموده است،و بنا برجایگاه علمیی که داشت عضویت نهادهای مهم دینی ومدنی را حاصل کرد، منجمله یکی از اعضای مهم مجمع البحوث الاسلامیه الازهر،اکادمی پژوهشهای اسلامیی الازهر بود، همچنان که تا سال ۲۰۱۵ رئیس تحریر مجلهء مجلة الازهر نیز بود.
بیاییم گوشهء از زندگی وی را از زبان خود وی که درمصاحبهء که با یکی از رسانه ها داشت بشنویم:
دراین مصاحبهء دراز،این دانشمند دردمندِ جهان اسلام واین مفکرجویا واین نابغهء حفظ وقلم،خاطراتی از زندگی خودرا حکایت کرده است که خلاصه میکنم:
میگوید:درسال 1350هجری قمری مصادف با 1931 عیسوی در ولایت کفرالشیخ مصر تولد شدم،پدرم یک دهقان متوسط الحال بود از زمین خود میخوردیم،به کسی محتاج نبودیم،باخنده میافزاید من از پدر، ژنِ مصریان مصر باستان را میراث بردم ،واز مادر،نسب مبارکی را که به پیامبر علیه الصلوة والسلام منتهی میشود.
اصالت مصری وعربی در من پیچ وتاب خوردند،پدرم نذر کرده بود که اگر این حمل پسر به دنیا بیاید نام اورا محمد گذاشته واورا وقف علم خواهد کرد، البته منظورش علم دین بود،وبرای تحقق این آرزو استادی را سراغ گرفت که در زدن شاگردان مشهور باشد، تا که بالآخره معلمی ازاین جنس یافت که در لت وکوب تقصیری نمی ورزید وسعی بلیغ بخرچ میداد، نتیجه این شد که درس برمن سخت تمام شد وکار در زمین را بر درس نزد آن استاد ترجیح دادم،ولی بازهم چارهء از تعلیم نبود، راهم به استادی که قسوت روزگار اورا از تکمیل درسش در الازهر بازمانده بود وشیخ محمد الجندی نام داشت کشید،از اینکه آن مرحوم مرد نرمخو وخنده روی بود محبت درس در دلم جا افتاد و قرآن را با مِهر حفظ کردم ودر 1945 به معهد شهرکِ دسوق که یکی از معاهد پنجگانهء الأزهر در ان زمان بود شامل شدم ومعاهد ازهر دران زمان متنهای بسیار بالایی را در قواعد زبان تدریس میکرد که هضم ان برای نو اموزان سخت بود، وهمان آوان پی بردم که بیشتر وقت طبقهء شاگرد درخواندن کتابهای صرف میشوند که حاشیوی بوده و در عصر مملوکی ها یعنی چندین قرن قبل نوشته شده اند، وهیچ تغییری در نصاب ومنهج نیامده است،برای وارد کردن کتابهای که با شیوهء تعلیمیی مدرن اندکی سازگار باشد دعوی هم کردیم، درهمین مشغله ها ازاستادی شوق جریده خوانی را آموختم و از استاد دیگری کتاب نظراتِ منفلوطی را گرفتم.
اما چیزی دیگری باعث شد تا به عمق مطالعه پا نهم، وآن اینکه در قریهء ما جوانی بود که در فاکولتهء اصول الدین الازهر درس میخواند وبنام شیخ عبدالتواب الشناوی معروف بود و مردم قریه به وی احترام بسیار داشتند،این شیخ عبدالتواب از قضا همان سالی که از الازهر فارغ شد وفات یافت،من میدانستم که آن مرحومی کتابخانهء بزرگی دارد وازاینکه در خانه اش کتاب خوانی وجود نداشت خانواده اش کتابهایش را به فروش گذاشتند،من به مبلغ چهل جنیه مصری که در ان زمان پول یک قطعه زمین میشد کتابخانهء وی را خریدم که مشتمل بر چهارهزار کتاب ومجله بود،نسخه های از اولین اصدار مجلهء العروة الوثقی را که از سوی سید جمال الدین افغانی ومحمد عبده از پاریس نشر ميشد نیز در میان ان کتابخانه یافتم،خلاصه از نهج البلاغة تحقیق شیخ محمدعبده، تا تألیف چالرزداروین در رشد وارتقاء انواع را در میان کتابهای شیخ عبدالتواب مرحوم یافتم وخواندم،در موسم رخصتی سالانه چنان میخواندم که سطرهاي کتاب پیش چشمم خیره میشد.
دکتورعماره از مصیبتِ اشغال فلسطین توسط صهیونیزم وبروز مقاومت مسلح وظهور بعضی احزاب وعضویت خود در حزب مصرالفتاة میگوید ومیافزاید آنچه مرا به پیوستن به ان حزب واداشت این بود که جوانان ان حزب را که نیز اتجاه ملی اسلامی داشت در تناسب با جوانان اخوان المسلمون میدیدم که مطالعهء بیشتر دارند، ازاینکه منهج اخوانیها یک منهج تربیتی بود برای جوانان مطالعه را بطور انتزاعی وتدریجی توصیه میکردند تا اینکه جوان قبل از خواندن کتابی از کتابی دیگری که اورا حمایت کند آگاه باشد،ومن شائق مطالعهء لامحدود بودم.
دکتورعماره میگوید: سپس به حزب اشتراکی- سوسیالیست- پیوستم ودر مطالعهء کتب مارکسیسم وبقیه کتب تمدن غربی فرو رفتم و ولی این به معنای الحاد نبود زیرا مطالعات متون واصالت دینی من،مرا از ذوب شدن در آن افکار نگه میداشت ومن نیز به نوبهء خود به چپگرایی فقط از بابِ نقدِ ظلم وتحقق عدالت اجتماعی واینکه چپ را دارای شعارهای براق ورادیکال در تحقق عدالت اجتماعی میدیدم روی آورده بودم، وبه همین سبب احیانا در مسجد قریه خطبه ایراد میکردم وطریقت های تصوفی را ازهمین منظور که نقد ظلم را ترک کرده وهمرکاب حکام جائر گشته اند نقد میکردم.
دکتورعماره از دورهء چپگرایی خود بحیث دورهء مثبت در زندگی خود یاد میکند وآنرا دورهء مطالعهء عمیق فکر سوسیالیستی خود میشمارد که توأم با حس شورشگرایی انقلابی بوده است.
دکتر عماره میگوید:همزمان با رشد در چپگرایی وتدویر کانفرانسهای آن زندانی شدم وشش سال را در زندان سپری کردم و در زندان برای اولین بار بطور پنهانی به نوشتن مقالات وکتاب روی اوردم، کتابهای در بارهء ناسیونالیسم عربی که به ان باور داشتم ودسائس امریکا بر ضد عرب،نوشتم،کتاب صبح بیداری ملت را نوشتم وعدید از کتابهای دیگر را نوشتم، و ازاینکه زندان ما در صحرا بود مارا برای کار شاقه به صحرا میبردند که باید به اصلاح زمین ودانه شانی وغرس نهال های صحرایی میپرداختیم، همین بود که فرصت تاردوانیدن با مردمان واحه میسر شد - قسمت های از صحرا که سنگریزه داشته باشند و امکان جمع اب وحفر چاه را داشته باشد واحه مینامند-.
دکتورعماره در جواب این سوال که چگونه میان این تناقضهای مکتبی از سلفیت تا معتزلیت واز اسلامیزم تا مارکسیسزم جمع کرده است؟ جوابِ دراز میدهد ومیگوید: همیشه دنبال حل مشکل وسراغ راه حل میگشتم، مکاتب را وسیلهء حل میپنداشتم،پرسه زدن بر یک مسند در یک مکتب عطش من برای نجات جامعه را فرو نمی نشانید، همین بود که در میان دههء شصت قرن گذشته تنازع شدید میان غربگرایی وسلفی گرای در اوساط دانش اموزان رائج بود ومن به سراغ منهج اعتدال اسلامی رفتم وبه نقطهء جوهری زندگی خود پا گذاشتم وآن اینکه عدالت اجتماعی که در مارکسیسزم میجستم، آنرا در اسلام توأم با اصالت وروحانیت ومعنویت یافتم.
در دورهء ناصری-جمال عبدالناصر- میکوشیدم هنوز باور به مفکورهء قومگرایی عربی را با اسلام ربط دهم، تا اینکه در دههء هشتاد قرن گذشته وتوام با ظرفیت زمانی ومکانی ان دوره در من تحول از مفکورهء قومگرایی به امت گرایی پدید امد، میگوید از آسیب های دورهء چپ من فراموش کردن دیوانهای از شعر بود که از بر داشتم زیرا شعار شعر را میبلعد.
- میگویم این اشارت ظریفی است، تولید ادبی در سایهء شعارگرایی شعار زده میشود واز کثرت معنایی به قلت معنایی تنزل میکند،جالب این است که هیچ دورهء در تاریخ ادب خالی از شعارگرایی نبوده است حتی دورهء رشد ادبی اروپا که عصر آزادی ادب معرفی میشود شعارهای خودرا داشت ونوعی خاصی از ادب را مصادره میکرد، همین است که اهل ادب کم اتفاق ترین اهل فنون در طرح مباحث اند،با اینهم بطور نسبی میشود به موضوع دید- .
اما در بابت معتزله ویا نسبت دادن وی به اعتزال گرایی و حتی اینکه اورا از زمامداران انچه نومعتزلی مینامند،میگوید:
من با خود عهد کرده بودم که مأمور دولت نباشم وآزاد باشم لذا در کنار ادامهء روزگار از زحمت شخصی به تحصیل اکادیمیکِ خود ادامه دادم،ماستری خود را در بارهء معتزله نوشتم، در اثر آن تحقیق دریافتم که اکثر آنچه در بارهء معتزله نوشته شده است از کتابهای نقل شده است که در مخالفت با معتزله نوشته شده است ومؤلفين ان با معتزله سرجدال وخصام داشتند، دست نویسهای معتزله آن زمان طبع نگردیده بود،حتی کارل بروکمان که در1956 تاریخ ادب عربی را نوشت این را مغفول گذاشت، ولی درحقیقت کتابهای معتزله بطور مخطوط یا دست نویس در یمن در نزد علماء مذهب زیدی وجود داشت، ودر سال 1951 در سفری که برای این هدف در ضمن هیئت اعزامی جامعهء دول عرب ودارالکتب المصریه،به یمن داشتم این گنجینه های معتزلی را در دوردستهای یمن یافتیم،طه حسین دست نویسهای قاضی عبدالجبارمعتزلی متوفای 415هجری وکتاب المغنی از عمده کتبهای معتزله را یافت و نشر کرد، اینجا بود که من منصفانه وبه قصدِ تحقیق به میراث فکری معتزله روی آوردم وکتابهای آنان را به دقت خواندم، ودرعین زمان به نشر وتحقیق نوشته های رفاعه رافع الطهطاوی متوفای 1873و وسید جمال الدین افغانی، ومحمد عبده و وعبدالرحمن کواکبی متوفای 1902 وعلی باشا مبارک متوفای 1893وقاسم امین متوفای 1908 پرداختم،لذا برای انانیکه معتزله بودن را تهمت میپندارند توصیه میکنم که دقت کنند،واقوال معتزله را دقیق بخوانند،وهر دعوای دراین باب را بدون ثبوت نشنوند ومیان فرقه های معتزله تفکیک کنند،چنانکه خوانندهء میراث اعتزال فرق میان معتزلهء بصره ومعتزلهء بغداد را میداند،عموما من ضد قرارگرفتن در یک سنگر هستم، بلکه باید از همه سنگرهای امت در این جنگ برعلیه اسلام که تشدید یافته است استفاده شود،از همین جهت فکر سلفی نیز در آغوش خود بزرگی های دارد که نمیشود انرا مغفول گذاشت،وقتی من به مطالعهء آراء ابن تیمیه متوفای 728هجری،روی آوردم از وی وعقلگرایی وی نوشتم ،آنزمان من وطارق البشری و عادل حسین را "تراثیون الجدد"تراثی های نوین،میگفتند،حالا "عصرانیین الجدد"عصری های نوین میگویند.
وی در پاسخ به این سؤال که در نوشته های اخیرت نوعی از سلفگرایی ملاحظه میشود واین چه معنی دارد؟
میگوید:من رسالهء به عنوان (سلفیة واحدة ام سلفیات)یک سلفیت یاسلفیت ها؟ نوشتم،هر کسی که گذشتهء دارد یعنی سلفی دارد،اما این مهم است گذشتهء تو چیست؟ انحطاط است یا ارتقاء است؟
وقتی من به تحقیق ابن تیمیه پرداختم وخفایای افکار اورا نوشتم، بعضی سلفی ها برایم گفتند استادهای ما ابن تیمیه را چنانکه تو شناخته بودی نشناختند،من در تبیین سلفیت میان مرحلهء امام احمد ابن حنبل متوفای241 وواکنش وی در برابر رخنهء فکر یونانی و دربرابر افراط معتزلی،ومیان تحول نرمِ سلفیت که در ابن عقیل متوفای 513 وابن الجوزی متوفای 597 وابن تیمیه وابن القیم ملاحظه میشود فرق میگذارم.
همچنان که میان واکنش امام اشعری متوفای324 هجری وتحول فکراشعریت نزد اسفرایینی متوفای 418،و امام الحرمین جوینی متوفای478 وحجة الاسلام غزالی متوفای 505،فرق میگذارم.
باید تحول ورشد منظومه ها-مکاتب- در میان فرقه های اسلامی را دانست،اینجاست که من خودرا در آن واحد هم مترقی، هم سلفی، هم انقلابی، هم تجدیدی فکر میکنم،و تناقضی نمی بینم .
محمد عمارهء تألیف.
تألیفات محمد عماره خود یک کتابخانه است،ودر هر کتاب وی منابع ارزشمند و مفکوره های بکری موجود است، محمد عماره یک مؤلف مبارز است،او سوزو درد دارد،غیرت وشجاعت دارد،مانند آنانی نبود که به اوامر حکومت ها و جلب رضای انها مینویسند و تحسین میابند،یا به نوشته های میپردازند که هیچ جهتی را نمی رنجاند،بلکه او در فضای مینوشت که از سر تا آخر با افکار وی سازگار نبود، واورا از سوی ارباب قدرت گاهی تعذیب گاهی تهدید گاهی منزوی گاهی غیر محبوب مینمود،گرچند او تند نمینوشت و همیشه رأی ونقد را مطرح میکرد ولی بالآخره مفکورهء را مطرح میکرد که از تحسین اراکین نظام جهانی ونظامهای داخلی وابسته به آن برخوردار نبود،چنانکه این را در لابلای کتابهایش میتوان مستدل دید.
البته انصافا بعضي منتسبين سكولاري به عمق انديشهء وي معترف بوده اورا حرمت قائل بودند.
نکتهء بارز دیگر در شخصیت محمد عمارهء مؤلف اینکه وی نویسندهء مسلمان ومتعهدی است که ادب تأثیر وتأثر از بزرگان را رواج میدهد، حق استادیی علمائی چون یوسف القرضاوی و محمد الغزالی را ادا ميکند،دانشمندانی چون سید جمال الدین افغانی ومحمد عبده را غبار زدائی میکند، حتی کسانی چون قاسم امین را که به نحوی در مسئلهء زن در جامعه،متهم بودند میکوشد درک کند.
لهذا جا دارد بخشی از تألیفات عمدهء این مفکر بزرگ اسلامی و عالم فقه سیاست شرعی را اینجا نام بگیریم: .
الإسلام وفلسفة الحکم. این از کتابهای است که خودش انرا بیشتر پسندیده است و در ۳ جزء کوچک هم نشر شده است.
التفسیر المارکسی للاسلام.
معالم المنهج الاسلامی / نشانه های دستورالعمل اسلامی.
الإسلام والمستقبل/اسلام وآینده.
الاسلام والتعددیة/اسلام و همه شمولیت.
الاسلام والسیاسة ،رد علی شبهات العلمانیین/ اسلام وسیاست،پاسخ به شبهات لائیک ها.
جا دارد برای خوانندهء گرامی نیز اشارت دارم که مقالهء درازی در حجم یک رساله از این قلم زیر عنوان اسلام وسکولاریزم،شبهات وردود نوشته ودر سایت وزین www.tahleel.info منشور است.
نهضتنا الحدیثة بین العلمانیة والإسلام/ رستاخیز نوین ما میان سکولاریزم و اسلام.
الغارة الجدیدة علی الإسلام/ در، شبخون تازه بر اسلام
المعتزلة ومشکلة الحریة الانسانیة/معتزله وبحران آزادی بشر.
الوعی بالتاریخ وصناعة المستقبل/ درک تاریخ وآینده سازی.
الإبداع الفکری والخصوصیة الحضاریة/ ابتکار فکری وخصوصیت تمدنی.
قاموس المصطلحات الاقتصادیة فی الحضارة الاسلامیة/ فرهنگ اصطلاحات اقتصادی در تمدن اسلامی.
معرکة المصطلحات بین الغرب والإسلام / نبرد اصطلاحات بین غرب واسلام.
توجه خوانندهء گرامی را معطوف دارم که از این فقیر مقالهء مفیدی زیر عنوان (دفعِ مستقیم وعریض،بر توریهء بعضی اصطلاحات مبهم ومریض) در سایت تحلیل-مشارالیه فوق،شمارهء ۷- موجود است.
القدس الشریف رمزالصراع وبوابة الانتصار/بیت المقدس شریف رمز نزاع ودریچهء پیروزی.
هکذا اسلامنا،خلاصة افکار/ این چنین است اسلام ما،فشردهء افکار.
الصحوة الاسلامیة فی عیون غربیة/ بیداری اسلامی در نگاه غربیان.
الغرب والاسلام.
ابن رشد بین الغرب والاسلام.
الانتماء الثقافی/ وابستگیی فرهنگی.
الصراعات العالمیة، تدافع ام صراع ؟ / منازعات جهانی،سبقت جویی یا نزاع؟
نقض کتاب الاسلام واصول الحکم. این کتاب ردی بر کتاب معروف شیخ علی عبدالرازق است که در آن با وصف عدم انکار لزوم تنفیذ احکام اسلام دولت نافذهء انرا به نحوی انکار کرده است، و تا حدی مطابق هوای طرفداران جدایی اسلام وسیاست واقع شده است.
التقدم و الاصلاح بالتنویر الغربی ام بالتجدید الاسلامی؟ / پیشرفت واصلاح با روشنگریی غربی یا با تجدید اسلامی؟.
تهافت العلمانیة / تهافت سکولاری .. اقتباس عنوانی واهدافی از تهافت الفلاسفهء غزالی ولی نه اقتباس محتوایی.
بین الغزالی وابن رشد / میان غزالی وابن رشد.
خطر العولمة علی الهویة الثقافیة / خطر جهانی شدن بر هویت فرهنگی.
مستقبلنا بین العالمیة الاسلامیة والعولمة الغربیة / آیندهء ما میان جهان گرایی اسلامی وجهانی شدن غربی.
هل المسلمون امة واحدة / آیا مسلمانان امت واحد اند ؟ نوعی از رد بر جمال البنا برادر حسن البنا
الغناء والموسیقی حلال ام حرام؟ سرود و موسیقی آیا حلال است یا حرام؟ وی در این باره علاوه بر تفصیلات شیخ قرضاوی در عدم قبول مطلق وعدم رد مطلق موسیقی نیازها جامعه به هنر واهمیت ذوق را بیان داشته است وهنر قرين عواطف دانسته است.
ازمة العقل العربی/ بحران عقل عربی.. ممکن پاسخی به محمدعابدالجابری باشد.
القرآن.
جدایی دینی بین تجدید اسلامی و تبدیل شدن امریکایی،کدام یک خطا کدام یک درست نو اوری فکری وخصوصیت تمدن.
دکتور محمد عماره در عرصهء غبار زدایی از اشخاص اصلاحیی اسلام نوشته های مهمی دارد همچنان که بعضی دانشمندان مسلمان را به معرفی گرفته است وفرهنك حواله به همديكر وعمل مشترك را رشد داده است.
مثلا:
جمال الدین الافغانی بین حقائق التاریخ واکاذیب لویس عویض/ جمال الدین افغانی میان حقائق تاریخی ودروغ های لویس عویض.
لویس عویض نویسنده وناقد وادیب عیسویی مصری است که سال ۱۹۹۰ درگذشته است،لویس عویض زمانی در یکی از مجله های معروف سلسلهء را زیر عنوان( الایرانی الغامض فی مصر) ایرانیی مرموز در مصر، نوشت ودر ان سیدجمال الدین افغانی را ایرانی الاصل وشیعی مذهب بلکه محتمل البهائی، معرفی کرد، ونقل کرد که زمانی که در کابل بود روزه را علنا خورد به این سبب اورا طرد کردند،و در مصر نیز به چنین اعمال مبتلا بود تا اینکه ریاض پاشا نظر به منافع سیاسی اورا جامهء علماء الازهر پوشانید، وعدیدی از این اقوال که هدف لویس بیشتر از شخصیت کشی سیدجمال الدین ایجاد تفرقه بود که بعدا به نوعی اثرات خود را ایجاد کرد،محمد عماره در کتاب مذکور به رد اقوال لویس عویض پرداخته وهمچنان دکتر جابر قحیمه نیز رد نموده واورا افغانی الاصل معرفی کرده است.
جمال الدین الافغانی موقظ الشرق وفیلسوف الاسلام/ جمال الدین افغانی بیدارگر شرق وفیلسوف اسلام.
محمد عبده، تجدید الدنیا بتجدیدالدین/ محمد عبده تجدید دنیا با تجدید دین.
ابو الاعلی المودودی.
الدکتورعبدالرزاق السنهوری، اسلامیة الدولة والمدنیة والقانون.
الدکتور یوسف القرضاوی،المدرسة الفکریة والمشروع الفکری/دکتر یوسف قرضاوی،مکتب فکری وطرح فکری
الاعمال الکاملة لرفاعة الطهطاوی/ تحقیق
الاعمال الکامله لجمال الدین الافغانی/ تحقیق
الاعمال الکامله للشیخ محمد عبده/ تحقیق
الاعمال الکامله لعبد الرحمن الکواکبی/ تحقیق
الاعمال الکامله لقاسم امین/ تحقیق
الاعمال الکامله لعلی مبارک /تحقیق
رسائل العدل والتوحید/ تحقیق
کتاب الاموال، لابی عبید القاسم بن سلام/ تحقیق
الشیخ الغزالی،الموقع الفکری والمعارک الفکریة.
معالم المشروع الحضاری فی فکر الشیخ محمد الغزالی/ نشانه های پروژهء تمدنی در اندیشهء شیخ محمدغزالی.
محمد صلی الله علیه وسلم
عمر ابن الخطاب،رضی الله عنه
علی ابن ابی طالب،رضی الله عنه
آخرین کتاب وی:
کشف خفایا واسرار المخطط الشیعی الصفوی ضد المشروع الحضاری الاسلامی والصعود السیاسی لتیاراته،خاصة بعد الثورات الربیع العربی/ کشف پس پرده ها ورازهای برنامهء تشیع صفوی برعلیه تمدن اسلامی وعروج سیاسی جماعت های آن،مخصوصا بعد انقلاب هاي بهار عربي.
این کتاب را نخوانده ام وباید خوانده شود،ولی از خلال بعضی نوشته ها ومقاله های دیگر ودرک فکر محمدعماره میتوانم بگویم که وی این کتاب را از بابت تقابل مذهبی ننوشته است بلکه وی خود از داعیان ترک تفرق مذهبی است ولی از بابت درک جنبه های سیاسی ان نوشته است، نیاز است تا دیده شود که تاریخ صفوی را که ظلم وتعصب مذهبی انان مشهود التواریخ است محمد عماره واقعا گره گشایی تباری و تاریخی نموده است یا خیر.. ولی این کتاب یکی از پرخواننده ترین کتابهای وی بوده است.
الخطاب الدینی بین التجدید الاسلامی والتبدیل الامریکانی/ خطاب دین بین نوآوری اسلامی وتبدیل امریکائی،کدام یک نا درست وکدام یک درست؟
یک خاطره:
شبی در یکی از انجمنهای طلابی که دکتر عماره بحیث مهمان شرکت داشت دخالت امریکا در افغانستان را اشغال خواند بعضی محصلین زبده بر حرف وی خرده گرفتند وحضور امریکارا طوق نجات شمردند،دکتر عماره تبسمی کرد وچیزی نگفت.
تبسمی به لب او رسید و هیچ نگفت
---
دیگر از یوسف گم گشته سخن نتوان گفت
طپش خون زلیخا نه تو داری و نه من
رحمت خدا بر وي باد.
