No-IMG

دکتور مصطفی محمود

( ...واگر من به صدای فطرت گوش مینهادم وزمام خودرا در دست بدیهیات میسپردم،نفسِ خودرا از مشقتِ جدل راحت میافتم و فطرت مرا بسوی خدای حق میکشانید، ولی من در زمانه ی آمدم که همه چیز پیچیده شده است،وصدای فطرت ضعیف گردیده است وبسیار پست بگوش میرسد، وصدای عقل بلند رفته است تا سرحدیکه به لجاجت وغرور وخود بینی مطلق رسیده است).

این سخن اقتباسی است از کتاب معروفی اثرِ شخصیت معروفی، ولی در این بازارِ پر از متاعِ حامد و کاسد، امتعهء پر زرق وبرق بیشتر معروف میشوند وامتعهء نفیس فقط برای نفیس پسندان معروف میمانند.

 به قول مولوی:

این جهان شهوتی بتخانه ایست

انبیا و کافران را لانه ایست

کافران قلب اند وپاکان همچو زر

اندرین بوته درند این دو نفر

قلب چون آمد سیه شد در زمان

زر درامد شد زریی او عیان.

شخصیت امشبِ ما یکی از شخصیت های دوست داشتنیی من است، او دکتور مصطفی محمود است.

مصطفی محمود طبیب،ادیب،فیلسوف،مصری است که در سال ۱۹۲۳ میلادی تولد یافته وسال ۲۰۰۹ میلادی وفات یافته است.

گرچند ما در این سلسله به معرفی اشخاصی پرداختیم که مسند نشین علوم اسلامی بودند و یا درعرصهء دعوت اسلامی عمر بسر بردند ویا هنوز در معرکهء حق وباطل از آدرسِ بیان رزميدند و میرزمند، وبدین ترتیب از بسیاری مفکرین دانشمندان وفاضلانی که منتسب به مکتب عام اسلام بودند نام نبردیم، زیرا آنان بسیار اند و از سویی هم آنان در این معرکه از آدرس های دورتر وارد شدند وبدینسان پرداختن به آنان رفتن به جاهای دورتری را میطلبد،اما دکتور مصطفی محمود تقریبا در این میان استثناء است، بلی او یک عالم دین نیست و عالم دین هم هست، نیست به این لحاظ که وی علوم اسلامی را مدارسی واکادیمی نخوانده است، وهست به این لحاظ که چیزهای را نوشت وگفت که اورا در کنار آن اشخاصی در تاریخ اسلام قرار داد که در تلفیق میان عقلیات ونقلیات توفیق یافتند، علاوه براینکه او برنامه های درسیی را سالهای متمادی برای خدمت ایمان مانند یک مدرس تقدیم کرد، مصطفی محمود برنامهء معروفی زیر عنوان علم وایمان در چهارصد حلقه طی بیش از ده سال از طریق تلفزیون تقدیم نمود، مردمان بسیاری که زبان عربی را میدانستند هفته وار در پای برنامهء وی مینشستند و سخنان اندیشمندانهء وی در باب علم - ساینس- وایمان،را میشنیدند .

افزون بر اینکه ۸۹ کتاب نوشت و کتابهایش در میان طیف وسیعی از اهل خرد واندیشه خواننده یافت.

تمایز دیگر مصطفی محمود این بود که وی بر خلاف بسیاری از مفکرین مسلمان عملا به دعوت عملی پرداخت، او مسجدی ساخت که بنام پدرش آن را نام گذاری کرد و آن مسجد را به مقر دعوت عملی تبدیل کرد، و به قصهء آن مسجد در آخر میپردازیم.

مصطفی محمود مراحل متعددی از تحول فکری را پشت سر گذرانیده است، تا سرحدیکه زمانی اورا ملحد خطاب کردند درحالیکه وی از ان دوره میگوید هیچگاه در وجود باری تعالی شک نکردم،زمانی اورا مارکسیست خطاب کردند و او چنانکه معلوم میشود زمانی سر سپردگی به آن مکتب را نیز سپری نموده است.

بیاییم داستان وی را از زبان خود وی در مجلسی که جمع عظیمی از مهمانان منجمله شیخ محمد غزالی نشسته اند بشنویم.

میگوید در زمانی که مکتب میخواندم علاقهء شدید به کیمیا داشتم بر علاوه کتابهای درسی کتابهای دیگری را میخریدم ومعادلات این فن را از زبان انگلیسی نوت میکردم، حتی موادِ ان را خریداری میکردم ودر خانهء خود اطاق خاصی برای تجربه ساخته بودم، دوران مکتب بسر رسید برادرم خواست درفاکولتهء حربی شامل شوم ولی نشدم،وطب را انتخاب کردم، آن زمان اساتید معروف خارجی برای ما طب را تدریس میکردند، من علاقهء وافر به تشریح داشتم، اولین کسی بودم که به مشرحه یعنی همان جاییکه اجساد را برای تمرین طبی تخزین میکنند، میدرامدم وآخرین کسی میبودم که میبرامدم،برخلاف بسیاری دیگر از همصنفیان اجساد مردگان مرا به تأمل های درونی وا میداشت، میگفتم ایا انسان همین است که زیر قیچی وکارد من تجربه میشود؟ ایا قلبی که این همه بغض میورزد واین همه عشق میورزد همین است؟ آیا دماغ انسان همین است که من به مقداری پول از تحویلخانهء مشرحه خریداری کرده ام. در فن تشریح وطب پیش رفتم، حتی ماشینی برای قیاسِ نبض نیز ساختم، از قضاء بیماریی عائد حال من گردید که نتیجهء استفادهء مفرط از مادهء کلور در تشریح اجساد بود، شش های من التهاب کردند وطبیبان بیماری من را خطرناك تشخیص دادند و توصیه به ترک کار واستقرار در خانه کردند، من هم که طبع میال به خلوت نشینی داشتم از غیاب شهروبازار چندان آزرده وافسرده نشدم بلکه سه سال مدت بیماری را که باید از بیرون برامدن خود داری میکردم در مطالعهء کتاب بسر بردم و به خواندن کتابهای معروف ادب جهانی روی آوردم از ادیبان قدیم، از ادیبان روس، از ادیبان فرانس وغیره،خواندم، به تاریخ رفتم و مطالعهء آفاقی را بیشتر ساختم تا که من انسان دیگری شدم،ودانستم كه ان بيماري در حقيقت تربيت بود نه محنت.

در سال ۱۹۴۲ به نوشته های ادبی پرداختم وان را به شخصیت معروف ادبی ان دوره استاذ محمود عباس العقاد بردم، رنگ فلسفی در نوشته های من توجه وی را جلب کرد ودرمیان جامعهء ادبیی آن دوره معرفی شدم.

بعدها کتابی زیر عنوان الله- انسان نوشتم که سروصدا ایجاد کرد و حکومت نیز بنا برملحوظاتی برعلیه من قرار گرفت وکار من به محاکمه کشید، کمسیونی از سوی الازهر برای بررسی آن کتاب تشکیل شد که در رآس ان شخصی بنام شیخ عبدالمهیمن قرار داشت، این شیخ کتاب را صفحه صفحه سطر سطر نوت کرده و ملاحظات خودرا تدوین نموده ومرا به کفر متهم کرد، گفتم ای شیخ عبدالمهیمن تو عبد المهیمن هستی، یا خود مهیمن هستی؟ تا اینکه بالآخره وزیر اوقاف که سابقهء اخوانی داشت اشارتی گذرانید که رد قضیه را رها کنند، قضیه بسته شد ولی برای من بسته نشد،بعد از ان به تأملات ادامه دادم، گفتم باید این انسان تفسیر شود، از همه فلاسفه خواندم، از طالیس تا شوپنهاور ومارکس وراسل خواندم،همه تفسیر مادی انسان را در کتب فلاسفه زیرو رو کردم، علم را زبان عصر یافتم، ولی بعد از سی سال سفر در شک پی بردم که این علم عناصر را تفسیر میکند ولی انسان را تفسیر نمیکند،این علم میگوید که این رشته های عصب چه وظائفی دارند، این ما حول ما متشکل از چه عناصری است، واین رنگها که میبینیم حقیقت ندارند، ماجهانی را میبینیم که غیر انچه است که میبینیم،ولی این علم برای ما نمیگوید که این انسان از کجا آمد وچرا آمد و کجا میرود وچه خواهد شد؟،این علم برای ما از کمیات میگوید از ماهیات نمیگوید،ما این دیوارهارا کر میبینیم ولی در اعماق خود وردوگاه های عجیبی دارند،گفتم باید تفسیر این انسان را از طریق دیگری سراغ جست، این کاوش مرا به مطالعهء ادیان واداشت از زردشتی تا کونفوشی تا بودائی والبقیه را از طریق انچه میسر بود خواندم، تا اینکه بعد از سی سال تأمل تشکک وهزاران شبهای خلوت، در مقابل قرآن با تدبر نشستم،این کتاب را عجیب یافتم علاقه بین آیت وقلب را در قرآن دیدم، وقتی میخواندم (والضحی واللیل اذا سجی) نه تنها به میلودی گوش نواز میرفتم که به یک ایجادِ دل نواز پی میبردم، وچنین آیاتی از این کتاب دست مرا از تاریکیی ظلمت در دل شبها میگرفت وبه صوبی میبرد که از آنجا روشنیی شهری را میدیدم که تا رسیدن انجا سفری میباید ولی میشود در یک طرفة العین نیز به آن رسید،میخواندم(طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی) نزد قرآن به سجده آمدم، من بدون اینکه از زمخشری بخوانم یا از ابن کثیر بخوانم بطور فطری به تدبر آیات میرفتم،تأملات خودرا آزاد وراحت در درون آیات این کتاب دیدم وگفتم گویندهء این حدیث، عظیم است، نه عظیم بلکه اعظم است،این حدیث فوقانی است.

همین بود که آغاز دیگری کردم کتابی در رابطه با تفسیر عصریی قرآن نوشتم ولی به ذوق بعضی علماء الازهر خوش نخورد من را به بی دانشی متهم کردند،من نگرانی انان را نیز درک میکردم و برداشت خودرا هم قطعی نمیشمردم ولی تجاربی بودند که بیشتر میشد.

من در کاوش مارکسیزم علاقهء میان پرولیتاریا وانقلاب متکامل پیامبر اسلام نیافتم،گفتم این تفسیر مادی تاریخ نیست این امریست فوقانی پیامیست روحانی، در این پیام زمام بشریت است.

کتابِ لماذا رفضت المارکسیة،را، چرا مارکسیزم را ترک گفتم؟، نوشتم.

یکسال از نوشتن کتابِ سقوط الیسار، سقوط چپ، نگذشته بود که پروسترایکا بوقوع پیوست وشوروی فروپاشید.

به داستان مسجد مصطفی محمود برویم، وی معنای خوبتری از مسجد ارایه کرد، در کنار مسجد خود کلینیک ساخت و این کلینیک ها رشد کردند تا اینکه به چهار کلینیک در ساحت مسجد تبدیل شدند، صدها تن از فقیران با پول ناچیز معاینه ودارو دریافت میکردند ومیکنند، علاوه بر این کلینیک های سیار را اساس نهاد واین باعث شد تا ساختن کلینیک در کنار مسجد در عدیدی از مساجد مصر رائج شود،در کنار مسجد رصد خانهء کوچک نیز ساخت وموزیم کوچک کائنات دریایی را نیز در انجا ساخت.

مصطفی محمود طوری که گفتیم ۸۹ کتاب در حجم های مختلف نوشته است ازان جمله کتابی به عنوان رحلتی من الشک الی الایمان است،در این کتاب تأملات ما قبل ومکاشفات مابعد را در قالب مقاله های تحلیلی ارایه داشته است،  در این کتاب میگوید: زمانی عبادت خدا را رفض کردم چون در عبادت خود غرق بودم به اندک روشنایی که در فکرم میتابید مبهوت میشدم، همانند کودکی که بر مرحلهء گهواره بودن خود قاه قاه می خندد.

کتاب دیگری زیر عنوان حوار مع صدیقی الملحد یا گفتکو با اشناي ملحدم،را نوشت که در سال ۱۹۷۴ نشر شد،دراین کتاب سوالها وجوابهای میان وي و دوست فرانسویی وی ردو بدل میشوند،اين كتاب به انگلیسی هم ترجمه شده است.

کتاب معروف دیگر وی انشتاین ونسبیت است که سال ۱۹۶۱ نوشته است،در این کتاب برعلاوه عدیدی از مسائل فیزیکی نظریهء نسبیت انشتاین را و موضوعات زمان،مکان،کتله،نیرو، را به زبان ساده شرح نموده است،  این کتاب در فهم نظریهء مذکور به زبان عربی مورد استفاده بسیار واقع شده است.

کتابهای دیگری زیر عنوان،اسکندر کبیر،انسان وسایه،اعترافات عشاق، راه به کعبه، شیطان حکومت میکند،روح وجسد، نوشته است همچنان که بعضی نمایشنامه ها نیز نوشته است.

مصطفی محمود دوبار ازدواج ودر هردو بار ازدواجش به طلاق انجامیده است و در این باره سخن عبرت آمیزی میگوید، زمانیکه رئیس جمهور مصر انورالسادات که با وی دوست صمیمی بود و کتابهای اورا میخواند خواست اورا به سمت وزارت فرهنگ بگمارد مصطفی محمود نپذیرفت وجواب داد من در مدیریت کوچکترین اداره  که خانواده است موفق نشدم چطور در مدیریت بزرگترین اداره که فرهنگ یک وطن است موفق میشوم؟.

اینجا بی مناسبت نیست از وسعت صدر وبزرگیی فهم بعضی علماء نیز یادکنیم، سخنانی زمانی از دکتور مصطفی محمود در بارهء شفاعت نقل شد که بعضی انرا انکار شفاعت شمردند،بعضی روزنامه ها برعلیه وی نوشتند وطالب رأی الازهر در مورد وی شدند،اکثرا سخنان وی را به نقد گرفتند،ولی دکتور فرید نصر واصل که مفتی مصر بود سخنان پرمعنایی گفت که میتواند درس خوبی برای اهل علم در قبال چنین قضایا باشد، دکتور نصرگفت: دکتور مصطفی محمود شفاعت را منکر نشده است بلکه انرا مقید فهمیده است وبر عدیدی از دلائل متکی شده است،وهدف وی تشویق برعمل بوده است وترک تکاسل بوده است،و نباید فضل اهل فضل ودفاع چنین مدافع از اسلام را به سخن قابل تأویلی ومبهمی منکر گردیم.

بعضی خوبان میگویند مجاورت مصطفی محمود در کنار مسجدِ یکی از اولیاء نظر فیض برای او حاصل گردانید، والله اعلم بالاسرار.

جا دارد در این شب رمضانی در حق شیخ فرید نصر واصل دعای خیر کنم، زیرا یادم میاید که سال ۱۹۹۸ از بیجایی و بی امکاناتی شدید رنج میبردم، سه جا درس میخواندم واکثرا برای نداشتن پول تکت موتر،مسافه میان این سه جارا پیاده طی میکردم من ویکی از دوستان اولین کسانی بودیم که در دار الافتاء مصر نیز برای تمرین شامل گردیده بودیم،دکتور نصر در (دراسات علیای الازهر) برای ما مضمونی داشت که مضمونش را در دفتر مرکزیی دارالافتاء درس میداد وقتی برای درس وارد دفترش میشدیم وتعداد ما هم کمتر از ده نفر بود در کوچ های نرم وبزرگ دفترش مینشستیم،چندین بار اتفاق افتاد که از خستگیی بسیار وپیاده گردی روبرویش مرا خواب میبرد ولی باری ندیدم که ان استاد بزرگوار که منصبی به ان کلانی داشت مرا تنبیه کرده باشد، بلکه بامن وبا همه بسیار به لطف ومهربانی برخورد میکرد.

ان للحق رجالا

صدقوا الله تعالی.

خداوند روح مصطفی محمود را وروح همه علماء اعلام امت وهمه اساتذهء مارا شاد داشته باشد، وطاعات ناچیز مارا قبول فرماید

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک