سلمان بن فهدبن عبدالله العودة
(أثرالقدوةُ الصالحة أعظمُ من أثرالنصیحة) تأثیر الگوی نیک بزرگتر از تأثیر نصیحت است.
این یکی از صادق ترین عباراتیست که بر زبان صادقین جاری میشود، زبانِ صدقِ صادقین که کردار آنان مقدم بر گفتارِ آنان است وازچنین ترتیب،چشمهء تسلسل پندار نیک از آنان جاری میشود.
یقیناً اگر بسیاری از منسوبین علمی مسلمان به کردار خویش بیشتر متوجه میبودند وقت زیادی برای گفتار نداشتند، وگفتارِ اندکِ آنان در تناسب با این همه گفتارِ بسیار،بیشتر مسموع میبود،من خودرا نیز شامل این میدانم(وما ابرئُ نفسی إن النفس لأمارةٌ بالسوء الا ما رحِمَ ربی).
آری بیشتر منتسبین علمی مسلمان بیشتر از التفات به معنای (لم تقولون مالا تفعلون)چرا میگویید آنچه را که نمی کنید؟، به إعراب وترکیبِ نحویی این آیت ملتفت گردیدند ودرگفتار با همدیگر مسابقه دادند، و ازمیان چنین گفتارهای خشک وعاری از روح، پندارهای مالامال از کدورت وتعصب و تحمیل وتثقیل زاده شد.
قائلِ عبارتِ فوق یکی از اشخاصی است که کوشیده است پیش ازاینکه ناصح باشد الگوی نیک باشد،او کوشید چهرهء دیگری از داعیی مسلمان در دیار خود ارایه دارد وعصرِ سرعتِ معلومات چهرهء اورا به دیگران در أنحا واکناف دیار مسلمان نشین بحیثِ یک چهرهء نرم و لطیف وناصحِ امین، نمایانید.
همیشه گفتم شرط نیست ما با شخصیت های علمی در تمام جزئیات متفق باشیم، مهم این است که کدام شخصیتی از آدرس دعوت ومنبر وکتاب وهویت پیدا میشود که سنگی را از مسیرِ این أمت دردمند میبردارد، نه اینکه سنگی را میگذارد، مارا چه به آن سینه های پر از حفظی که جز سنگ گذاری بر مسیر امت کار دیگری ندارند.
حتی اگر منصفانه ببینیم اکثر این سنگ گذاران برخلاف ادعای علم، تهی از علم اند،فقط زر یا زورویا هیبت تصنعی است که آنان را شموخ علمیی کاذب بخشیده است.
سلمان بن فهدبن عبدالله العودة در سال ۱۹۵۶ در شهر بریدهء منطقهء قصیم مملکت عربستان سعودی تولد یافته است،تعلیمات خود را در رشتهء شرعیات از دانشگاه قصیم تا درجهء دکتوراه در رشتهء حدیث به اتمام رسانیده است،و به وظیفهء استادی پرداخته است،وی تنها به تعلیم رسمیی شرعی اکتفا نکرده نزد مشایخ معروف آن دیار چون مرحومین شیخ عبدالعزیز ابن باز وشیخ صالح العثیمین نشسته واز آنان اندوخته است، سپس به امور دعوت وتألیف والقاء دروس از طریق رادیو وتلفزیون ومشارکت در محافل علمی وپاسخ به شنوندگان پرداخته وبه چهرهء معروف در میان طیف وسیعی از مسلمانان بدل گردیده است،واز این طریق دعوتِ وی در میان طیفی اثر مخصوص خودرا گذاشت.
از اینکه شخصیت ما منتسب به مدرسهء سلفی و زاده وپروردهء دیاری است که آنجا طی دو نیم قرن نیمی از بینش اجتماعی آن جامعه را دستِ باز حاکم ونیمِ دیگرِ آن را تفسیرِ منتسبین چنین مدرسه تشکیل میداده است،شخصیت دعوتگرما نوعی از تازگی وابتکار در میان این مدرسه را پدید آورد،به عبارت دیگر وبه طور تقریب شرح دهم: معروف است که ایمان بین خوف ورجاء است، اکثریت منتسبین این مدرسه تمرکز بر بخش خوف داشته اند وطیف قليلي تمرکز بر بخش رجاء داشته اند، سلمان العودة از همین طیفی است که تمرکز بر بخش رجاء داشته است.
مبالغه نیست اگر بگوییم او فرهنگ فراموش شدهء اسلامیی را إحیا میکرد که تفصیل آن دراز است.
مسیر دعوت وی دو بخش داشته است:
یکی جنبهء اصلاحیي سیاسی که وی در ضمن صدها عالم عربستانی به نام علماء صحوة معروف گردیدند، آنان مطالبی را عنوان میکردند، مطالبی که میپنداشتند به صلاح حاکم وفلاح جامعه است،آنان برای پیشگیری از نفوذِ طیف نییولبرال بر مفکورهء نسل دوم خانوادهء حاکم خواهانِ اصلاحاتِ تدریجیی اجتماعی وسیاسی متناسق با اصول کلی شرع بودند،ولی طیف لبرال در تبانی با نهادهای بزرگ جهاني پیش دستی کردند و گفتند (القوهُ فی غیابات الجُب)القوهم فی غیابات الجب،وبدینسان صدها تن رهسپار زندانها شدند که سلمان العودة از رؤس آنان است،آرزو برده میشود که ببرکت این ماه مبارک این محنت پایان یابد وهمه اطیاف آن دیار اعم از حاکم ومحکوم کاری را کنند که صلاح دنیا وعقبی در آن باشد.
جنبهء دیگر زندگی شخصیتِ امشب ما طرز بینش اجتماعی وی با اقتباس از دین است وی به مسائل اجتماعیی که غالبا از کردار وگفتار بسیاری از منتسبین دعوت وعلم غائب است پرداخته است،او گرچند در یک جامعهء انشغال داشته که وجودِ زندگی مرفه وثروت در آن جامعه بر قیوداتِ ناشی از بینش مذهبیی تنگ تسلط یافته است، چنانکه در بازارهای اروپا وقتی زن عربستانی دیده میشود که با نقاب عربستانی در مول های قیمتی قدم میزند وقیمتی ترین جنسهارا انتخاب میکند و دنبالش دو سه زن خدمتگار هندی یا آسیایی راه افتاده اند ذهن وچشم بینندهء اروپایی بیشتر از اینکه به تفاوت فرهنگی معطوف گردد به ثروت وی معطوف میگردد، در حالیکه زن فقیر مسلمان بحیث زن طبقهء کارگر آنهم زن کارگرِ مسلمان از چنین عطف توجه نزد انسان اروپایی بسیار فاصله دارد وزن هتاک وناقض تمدن تلقی میشود، آری با وصف این وی به این اکتفا نکرده وکوشیده است زن مسلمان را بیشتر مورد عطف قرار دهد و رابطهء تملک میان زن ومرد را به رابطهء تمدن بدل سازد، تمدنی که درآن اخلاق عالیی اسلامی غائب نباشد، به عبارت دیگر او آیتِ مبارکهء (وعاشروهن بالمعروف) را تفسیر تمدنیی میکند که در آن اصالت اسلامی ومقتضیات عصر جمع شوند،ولی برای درک چنین اصالت تربیت زنان مسلمان را لازم میبیند،همین بود که کتاب معروف خود (بناتی) یعنی: دختران من، را نوشت، و در بیست وهفت فصل کوتاه نصائحی را تجاربی را حکایاتی را برای دختران مسلمان تحفه داد.
اینجا اشاره کنم که شاید بعضی کسانی نقصی در تعریف وشناخت تمدن در اسلام داشته باشند،عبارتی از حضرت علی نقل شده است اشارت ظریفی در این باب برای ما میرساند: حضرت علی رضی الله عنه در پیوند به مسئلهء که راویی ان یک مرد بادیه نشین واطرافی بود گفت(لا ندع کتاب ربنا ولا سنة نبینا بقول اعرابیٍ بوالٍ علی عقبیه) کتاب خدا وسنت رسول خدا را به سخن بادیه نشینی که بر پاشنه های خود ادرار میکند نمیگذاریم. انسان دانا تفکیک منطق حکم شرعی وفرهنگ شهر از سلائق بدویت را در نزد یکی از بزرگترین یاران پیامبر ویکی از خلفای راشد وی پی میبرد.
از رسول خدا روايت است كه (لا تسكن الكفور فان ساكن الكفور كساكن القبور)
يعني:در قريه ها زندگي نكن زيرا زندگي در اطرافها مانند زندگي كردن در قبرستانها است.
طبعا اين حديث محمول بر حرمت نيست كه زندكي در اطراف حرام باشد بلكه اشارت به تفاوت معيشت وفرهنك شهر واطراف است،يعني فرهنك مدنيت را دريابيد اي اطرافيان نا ديده.
علاوه بر اینکه در تاریخ اسلام قصه های مفصلی اندرین باب است.
به هر حال: شیخ سلمان العودة همچنین به اصالتِ ادبیات کودک پرداخت وکتابِ (اطفال فی حجرالرسول)یعنی:کودکانی در آغوش پیامبر،را نوشت، تا بدینسان فرهنگ قهر وضرب وشتمِ کودک و دخالت در بازیچه های کودکان را خارج از اصالت اسلامی گوشزد کند.
برای منع استغراق در جزئیات و تمرکز برکلیات کتابِ (الإغراق فی الجزئیات) را نوشت، برای برحذر داشتن از بیکاری ودعوت به تولید، کتابِ (دلونی علی سوق المدینة)یعنی: مرا به بازار مدینه رهنمایی کنید،را نوشت،کتابی در بارهء ادب گفتگو نوشت،وعدید از کتابهای دیگری که اکثرا به زبان عام فهم و کوتاه اند،ادبیات روان وی مخاطبین اورا بسیار ساخت
در سال ۲۰۱۷ هیا السیاری همسر شیخ سلمان العودة با فرزندش در حادثهء ترافیکیی جان باختند، میشد شیخ از حادثه خموش گذر کند، غمهای خودرا کتمان کند، بر زبان راندن الفاظ محبت را از آدرس یک عالم دین شرم پندارد،نام بردن وافشای بعضی روابط خانوادگی را ننگ بشمارد، چیزی فقط در بارهء فرزند جوانمرگش بنویسد ولی در تویتری که صدها هزار نفر دنبال میکردند نام همسرش را گرفت وبرای خوانندگانش نوشت: از شما چه پنهان کنم من بعد از رفتن هیا به دنیای مخصوص وی سرزدم نوشته های اورا خواندم، اول پیامهای که در واتس اپ برایش میفرستادم را خواندم،وقتی پیامهای را میخواندم که نسبت مصروفیت زیاد سریع نوشته بودم و عاطفه در ان کمرنگی میکرد میخواندم پشیمانی سراپای مرا میگرفت، ولی آخرین پیامی که برایش نوشته بودم از خجالتیی من کمی کاست، در ترکیه بودم نوشته بود که چیزی ازانجا میخواهد بفرستم، برایش فرستادم، برایم تشکری فرستاد، برایش نوشتم این کمترین حق توست اگر میتوانستم قدمگاه ترا از طلا فرش میکردم.
شیخ در رثاء همسرش نوشت: اینک میروی وانبارهای زیادی از ستایش مردم وقدردانيي مردم را با خود میبری،ومرا به دستان اشتیاق وفراق تنها میسپاری،شاید اندکی تسلای من این باشد که در حیات تو بعضی اشتباهات خودرا پی بردم ودر حیات تو کلمات محبت را برایت گفتم، وتو نیز برایم محبت صاف وبی آلایشی را دادی،صبحی از صبح ها بدون وداع رفتی، خدا از تو راضی باد.
خدا در عمر شخصيت امشب ما بیافزاید واورا از محنت برهاند، فرهنگ مودت را در میان همه مسلمانان وفرهنگ صلح را در میان همه انسانها رواج بخشد.
