محمد باقر الصدر
(المحنة لا تخص مذهباً دون آخر ولا قومیةً دون أًخری) رنج ها ومصیبت ها عائد حال یک مذهب مشخص ویا یک قوم مشخص نیستند.
یعنی: زمانیکه مردمی به محنت ها مبتلا میشوند نباید تنوع مذهبی وتنوع تباری مرزی ایجاد کند که از چنان رنج ها ومصیبت ها بنام تشخصِ مذهبی وتباری چشم پوشی صورت گیرد،مردمان وقتی رنج را بحیث سوزنی بشناسند که بر جگرها میخلد آن وقت از خلیدن آن سوزن بر جگر هر انسان، صرفنظر از تشخصات، رنج میبرند، وعاطفهء مشترک میابند،عاطفهء مشترک در راه انسان دوستی اولین تشخص معقولِ آدمیت هست.
چه موجب است که در ولایتِ کون
گرفته اند ترا در میانِ هفت قلاع
تو ساده لوح وعالم سلاسلِ اوهام
تو خام طبع و جهان دامگاهِ خداع
به کسوتِ بشری فعلِ دیو شرمت باد
درُندگی نشود جلوه گر مگر زِسِباع
شخصیتِ امشبِ ما مردیست که سرشار از نبوغِ خداداد واستعدادِ فطریی عجیبی بود،نوشته های وی شاهدِ وی اند، نه تنها شاهد وی بلکه شاهدِ اتحادِ اهل ایمان در عقبِ سپرِ استدلالِ متین اند،وسرنوشت وی نیز شاهدِ اتحادِ منطقِ مکاتبِ استبداد است.
محمدباقرالصدر فرزند حیدرالصدر در سال ۱۹۳۵ میلادی در منطقهء کاظمیهء بغداد دیده بجهان گشوده ودر سال ۱۹۸۰ بشهادت رسیده است، میگویند نسب وی به امام موسی الکاظم که امام هفتم شیعیان است میرسد، و پدر وی از مراجع معتبرِعلمی بوده ومسندِ درس وتدریس را برای اخلافش میراث میگذارد، چنانکه بعد از وفاتش فرزندِ ارشدش استادِ اولِ شخصیتِ امشب ما میشود.
محمدباقر الصدر آغاز درس نزد برادرش را با فنون متداوله که قواعد زبان عربی و مختصراتِ فقه و مبانی منطق اند وشیوهء رائج تعلیم در میان مدارس اکثر مذاهب اسلامی بوده است شروع میکند ودر یازده سالگی چنان مهارت درفن منطق پیدا میکند که به قول برادرش بر بعضی متون منطق اعتراضهای را میکرد ومن میگفتم عین همین اعتراض را فلان شارح در فلان کتاب نیز کرده است،بعد ازان به تدریس اصول فقه و علم کلام وحکمت میپردازد واین فنون ذهنِ وقۤادِ وی را بسوی مطالعاتِ بیشتر میگشاید، تا جائیکه در عنفوان جوانی تقریبا همه آثار فلاسفهء غرب را مطالعه میکند و در اوج شباب به تألیف کتب میپردازد،چنانکه کتابِ معروف (فلسفتنا) فلسفهء ما، را در سن بیست وپنج سالگی نوشته است،نوشتن چنان کتاب در چنان سن اگر برچیزی دلالت کند بر منتهای نبوغ یک شخص دلالت میکند.
وی به غرضِ استحصالِ مزید عازم حوزهء نجف میشود وآنجا از اساتیدِ بزرگ مذهب تشیع که از مرجعیت های تاریخی و اصیل تشیع در عراق اند درس میآموزد ونزد کسانی چون آیت الله ابوالقاسم خوئی زانوی تتلمذ میزند،اینجا برای آنانیکه نمیدانند اندکی اشاره باید کرد که حوزهء علمی نجف و حوزهء علمی قم در بینش سیاسی و تأثر از رویدادها شبیهِ مدرسهء دیوبندِ هند و دیوبند پاکستان اند،چنانکه این تباین را در میان منهجِ ابوالقاسم خوئی ومنهج خمینی میتوان ملاحظه کرد، خوئی تمرکز بر اصالت تاریخی وتدریس فقهیی مذهب تشیع میکرد و دروس کلامی آن را در قالبِ متون وانتزاعی شرح وتدریس میکرد، زیرا وی میدانست که کلام شیعی رابطهء قویی با سیاست دارد بلکه زادهء سیاست است،وسیاست تقابل میآفریند،مخصوصا که عراق تاریخي از تقابل را در صفحات خود گنجانیده است، با آنهم این تقابل سنی وشیعی در عراق متأثر از تمدن شهر نشینی آنجا گردیده است واین تأثر باعث قبول نسبیی همدیگر در طول تاریخ نیز بوده است، زیرا ما در تاریخ عراق تقابل های مذهبیی بسیاری را میخوانیم ولی این تقابل ها چنان بزرگ نمیشدند که ترو خشک را بسوزانند، برعکس تقابل های مذهبی در میان اقوام غیرعربی را میبینیم که تا سرحد بلعیدن همدیگر میرسید.
منهج خوئی حفظ خونسردی وعدم تصادم با نظام حاکم در عراق بود،اما محمد باقرالصدر بر چنان منهج ادامه نداد و یکی از مؤسسین (حزب الدعوة)عراق، گردید، واز پیروزی انقلاب آیت الله خمینی در ایران پشتیبانی کرد، پشتیبانیی که در نزد صدام حسین وحزب بعث خیانت ملی تلقی میشد،وبه همین اساس در آغاز جنگ ایران وعراق به اتهام ارتباط با ایران دستگیر گردید و شکنجه شد وبدون محاکمه همراه با خواهرش آمنة الصدر اعدام گردید،میگویند جسد وی را در شب تحویل دادند درحالیکه جسد خواهرش درچاه های تیزاب نا پدید گشت.
اینجا باید به یک نقطهء جوهری اشارت کنیم گرچند تفصیل میخواهد،جنگ ایران وعراق که عراق آغازگر آن بود یک جنگ تدبیر شدهء استعماری بود که قهرمانِ حماقتِ آن، دو کشورمسلمان همسایه بودند، بعضی قدرت های غربی در عقبِ ایران قرار داشتند وبعضی قدرت های غربی و روس درعقب عراق قرار داشتند، وزیر خارجهء معروف امریکا هنری کسینجر که میشود اورا شیطانِ امریکا لقب داد در گفتگوهای خود به این موضوع تلویحًا اشارت میکند، فرانسه کشوریکه رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت الله خمینی از آن به تهران برگشت تاریخًا وعملاً در دو قرن اخیر بر مبنای بعضی ائتلاف های تاریخی متصدی پروندهء شیعیان بود وهنوز است، و انگلیس متصدی پروندهء سنیان است،این قدرت ها از تقابل مذهبی و تقابل مکتبی،وتقابل تباریی متمثل در جنگ ایران وعراق میوهء شیرین چیدند، دو جنگ دوم خلیج زادهء همان جنگ اول عراق وایران است، انسان منصف قضایا را باید اعلیحیده ارزیابی کند، ازاین جهت کشور ایران در دفاع از خاک خود بر علیه تجاوز عراق برحق بود ولی بعدها نقشِ مخرب حکومت ایران بعد از سال ۲۰۱۱ وآغاز شورش درجهان عرب مخصوصا در سوریه وقبل از ان در لبنان بسیار هویدا گردید، صدام حسین متجاوز بود،همانطور که بعدا بردولت آرام ومرفه کویت تجاوز کرد.
بسیاری از سنیانی هستند که به محض تقابل مذهبی صدام حسین را قهرمان میشمارند وحتی بعضیها تردید کلمهء شهادت هنگام اعدام صدام را کفارهء تمام گناهان وی میشمارند،خوب اینکه خداوند در آخرت با بندگانش چه میکند نمیدانیم،در اعتقاد ما حکم وتعلی بر الله تعالی درست نیست،(یفعل الله ما یشاء ویحکم ما یرید)،لیکن قواعد ظاهری که معیارِ سقم وصحت را در دنیا تشکیل میدهد از آدرس شرع الهی مارا رهنمایی میکند که ظلم مذموم است وحجتِ ظالم مردود است وظالم ملعون است.
حزب بعث عراق یکی از احزاب سفاک در منطقه بود که با شنا در دریای خون تصفیه های داخلی به قدرت رسید، صدام در حالیکه سیگارکوبایی میان انگشتان داشت دانه دانه مخالفین حزبی اش را روانهء اعدام میکرد،در اختلافات درونی کمونست ها وبعثی های بسیار که همه یک آبشخور روسی داشتند همدیگر را کشتند تا اینکه قدرت در دست صدام منحصر گردید،همزمان با جنگ ایران وعراق وتشکیل گروه های مسلح کردی برعلیه عراق حملات صدام بر علیه کردها آغاز گردید،حسن علی المجید از رهبران بعث ویاوران صدام در جواب این سؤال که صد وپنجاه هزار کردی را کشتید، گفت: دروغ است فقط صد هزار را کشتیم، وتبان برادر صدام در مجالس میگفت خداوند سه چیز را عبث آفریده است،پشه را یهود را فارس را،این سخن وی در مجله های معروف نشر گردیده بود.
حزب دعوت عراق که باقرالصدر از مؤسسین آن بود به طرفداری ایران پرداخت و رهبرانش میان تبعید وزندان واعدام عمر بسر رسانیدند، ولی از اینکه فرهنگِ حزب گرایی در تاریخ شرق فرهنگ غیر متأصل است- گرچند که حزب گرایی بطور قدیم آن، سابقه چهارده قرن در تاریخ اسلام دارد - احزاب شرقی زود به شعارها پشت پا میکنند، حزب دعوت عراقی بعد از سقوط صدام حسین با کمک مستقیم امریکا بر اریکهء قدرت نشانده شد ولی بجای اینکه یک نظام مشترک وهمه شمول را اساس نهد به انتقام جویی و کوچ اجباری و انحصارگرایی روی آورد،امریکا که به اعتراف پول بریمر انان را به قدرت گماشته بود جهت دیگری را از آدرس سنی برای شعله ور سازی جنگ داخلی عراق تشکیل داد،با آنهم مقتدی الصدر برادر زادهء باقر الصدر از آدرس خود در رکاب مقاومت بر علیه اشغال امریکا که بیشتر سنیان عراق مخصوصا نقشبندی ها به رهبری شهید عزت ابراهیم الدوری علمدار آن بودند،پرداخت،واین از محاسن مقتدی الصدر محسوب میشود.
لهذا محمدباقر الصدر پیش ازاین ماجراها گذشته است ومرگ وی نیز مظلومانه بوده است، با اینهم این تبصرهء سیاسی فقط برای روشنی بود ورنه خفایای سیاست را هر کسي نمیداند.
اما آنچه محمدباقر الصدر را شخصیت امشب ما ساخته است موضع گیری سیاسی وی نیست که شخصیت علمی واستدلالیی وی است.
وی کتابهای عدیدی دارد که از معروف ترین آن کتاب فلسفتنا واقتصادنا میباشد.
وی در کتاب فلسفتنا به ارزیابی مکاتبِ فلسفی پرداخته ونظم های اجتماعیی زادهء افکار فلسفی را به تحلیل وتجزیه گرفته است، ودر این صدد به موضوع تصور و نتائجِ مکتب تصور درعرصهء عقلانیت، به موضوع تصدیق ونتائج مکتب تصدیق درعرصهء عقلانیت، به ارزیابی منهج دیکارت و نقدِ مقولهء معروف وی که من فکر میکنم پس من وجود دارم تا سرحدِ ابطال این مقولهء معروف وبه نتائج بحث بیولوژی و اثرِ آن در تشکلِ فکرِ مکتبِ نشو وارتقا که آنان را تطوریون مینامد پرداخته است، وی گرچند مبدأ یا اصل تطور را منکر نشده است ولی سؤالهای بزرگی را در راستای نظریهء انتخاب طبیعی داروینی مطرح نموده واز ان سؤالها به وجود قوهء خفیی محرک که نوعیتِ خاصی از منفعت اندیشی متمثل درحفظ حیات وتلاش برای بقا را در میان انواع یا گونه های حیوانی در اعماق بر وبحر نهاده است، اشارت میکند.
همچنان که نظم دمکراسی لبرال را ارزیابی نموده و آزادی های چهارگانهء آن متمثل در آزادی سیاسی، آزادی اقتصادی، آزادی فکری، آزادی شخصی را ارزیابی ونقد کرده است، با اینهم وی منکر اقتباس از محاسن فلسفهء غرب نیست.
سپس فلسفهء اسلامی را بحیثِ بدیلِ نافع مطرح میکند وتوازنِ اخلاقیی حضرتِ انسان را منحصر در ان میداند، فلسفهء اسلامیی که بر اصلِ قبول مبدأ ومیعاد استوار است.
اما در کتابِ (اقتصادنا) که واقعا ازکتابهای ارزشمند یک نویسندهء مسلمان است وتراوش فکر یک حجره نشینِ کورمغز نیست، بلکه تراوش یک مستدل ویک اقتصاد دان قوی است، مکتب اقتصادی کاپیتالیزم را به نقد میگیرد، آزادی سیاسی غربی را بهانهء دخالت، آزادی فکری غربی را مخرب اخلاق، آزادی اقتصادی غربی را غارت، آزادی شخصی غربی را تولد نظریهء ملکیت که به دیو تملکِ مطلق تبدیل میشود، معرفی میدارد.
به سراغ مکتب اقتصادی کمونیزم میرود وعمدهء بحث را بران میریزد، زیرا قشر جوان عراق فریفتهء مارکسیزم بودند،نقاط ضعف ان مکتب اقتصادی را بیان میدارد، سپس بینش اقتصادی اسلام را جامع میان غریزهء تملک که انسان با آن زاده میشود، ومیان اخلاق فنا فی الغیر یعنی جامعه، معرفی میدارد.
این فقیر کاتب سطور بر این نظر است که بسیاری از ناقدین مسلمان که بینش اقتصادی سوسیالیزم را رد کردند، اعم از دانشمندان شیعی وسنی بُعدِ نظری را چندان که لازم است مراعات نکردند، ونهایتا مکتب اقتصادی سرمایه داری خیلی زیرکانه از نقد بیرحمانهء آنان منتفع گردید، درحالیکه میتوانستند ان زمان بجای رد محض، نوعی از عدالت اجتماعی را از آدرس فقه سیاسی اسلامی به خورد جامعه مسلمان بدهند،اگر کسی در این زمینه از آدرس نصوص شرعی ونوعي استقراء میخواهد مطالعه کند به مقالهء من زیر عنوان(تأکید تضاد میان اسلام وکاپیتالیزم در اقتصاد)مراجعه کند ولو كامل الفائده نباشد خالی الفائده نيز نخواهد بود،والله اعلم.
علاۤمه محمدباقر الصدر تألیفات دیگری درعرصهء متون مذهبی مذهب خود ودر فنون منطق وفلسفه واقتصاد بانک دارد،واگر در سن چهل وپنج سالگی دست استبداد اورا سر نمي زد ممکن تولیدات بسیاری علمیی دیگر را رقم میزد،والله عالم بالعواقب.
خداوند اورا ببخشاید.
