محمد متولی الشعراوی
(آنگاه که غمها ترا خسته میسازند غمگین مشو، شاید خدا دوست دارد که صدای دعای ترا بشنود)
(آرزو میبرم که دین به اهل سیاست برسد واهل دین به سیاست نرسد).
قائل این سخن فرد سکولاری نیست،بلکه کسیست که عقیدتا وقولاَ برحضوراسلام در اجتماع،در قانون،در اقتصاد،در تعامل با دیگران تاکید داشته است،او با چنین سخن خواست بگوید که یک جامعه فقط متشکل از علماء دین نیست که انان را اهل دین مینامند بلکه متشکل از اطیاف مختلفی هست که توانمندی های مختلفی دارند ظرفیت های مختلفی دارند تخصص های مختلفی دارند وقتی این اطیاف معتقد به خدای واحد احد باشند و اموزه های اسلام از عقیده وشریعت برای انان برسد جامعه را مطابق تخصص ومطابق ظرفیت ومطابق توان مدیریت میکنند وحرمت اهل دین را محفوظ میدارند وعلماء را مستشار میسازند،ولی اگر یک طیف خاص منتسب به دین به تنهایی زمام سیاست را در دست گیرند از آسیب های آن در امان نخواهند ماند، و مسئولیت تباهیی های سیاست بر انان ختم خواهد شد.
عبارت این شخص بزرگ را به این دلیل شرح دادم که عنفوان جوانی من مصادف با روزهای اخر عمر وی بود وگاهی صحبت های اورا از پردهء تلفزیون میشنیدم ولی از کسالت شباب سری به مسجد وی نزدم تا از نزدیک ان عارف بالله را میدیدم.
عقل در آغاز ایام شباب
می نیاندیشد صواب ونا صواب.
محمد متولی الشعراوی در سال ۱۹۱۱ میلادی در ولایت دقهلیه مصر دیده به جهان گشوده ودر سال ۱۹۹۸ میلادی وفات یافته است، وی در ۱۱سالگی قرآن را حفظ و به مکتب ابتدائیهء ازهر شامل گردیده است،ودر همان دوران صباوت معروف به ذکاوت و حفظ اشعار و قصص واخبار بوده است وتا جائیکه در عنفوان جوانی رئیس انجمن ادبی شهر میشود.
وی که در خانوادهء زراعت پیشه تولد یافته بود میخواست بعد از ختم مکتب به پیشه زراعت ادامه دهد و زحمت رفتن به سوی تعلیمات عالی را نکشد،ولی پدرش میخواست فرزندش پیشهء پدری را ترک گوید و بقیه فرزندانش ان پیشه را ادامه دهند واین پسر ره علم پیش گیرد،همین بود که شخصیت امشبی ما به فاکولتهء زبان وادبیات عربی جامعة الازهر شامل میشود وسال ۱۹۴۰ ازآن فاکولته فارغ میشود و بحیث استاد در یکی از معاهد الازهر تعیین میگردد،مدتی بعد بحیث استاد در دانشگاه ام القری عربستان سعودی راه میابد وانجا به تدریس میپردازد،ولی در پی اختلافی که عائد حال حکومت مصر وعربستان میشود حکومت مصر متعاقدین خودرا از رفتن به عربستان باز میدارد که شامل حال وی نیز میشود،لهذا به وظیفهء مرموقی در ادارهء جامعة الازهر گماریده میشود،وباز بحیث استاد متعاقد به الجزائر اعزام میشود.
وی ازان دوره حکایت میکند:
در الجزائر بودم که خبر شکست ارتش اعراب به رهبری جمال عبدالناصر در مقابل اسرائیل را شنیدم،در ان نبرد که به نبرد ۱۹۶۷معروف است ارتش ناسیونالیسم چند مملکت عربی در برابر اسرائیل شکست فاحش خوردند و اراضی وسيعي را بشمول كل فلسطين از دست دادند،این شکست وقتی صورت گرفت که زندانهای این ممالک از مخالفین ومجاهديني كه در نبردهاي اصلي بر عليه ارتش اسرائيل شركت كرده بودند پر بود،شیخ میگوید وقتی این خبر را شنیدم سجدهء شکر بجا آوردم زیرا میدانستم ارتش اسرائیل بر اساس اعتقاد میجنگد در حالیکه ارتشهای عرب بر اساس قومیت میجنگند و مهار شان نیز در دست خودشان نیست،آنان شدیدا برعلیه مظاهر اسلامی برخاسته بودند مفکورهء کمونیزم آمیخته با ناسیونالیسم را ترویج میدادند، اگر آنان پیروز میشدند همه این پیروزی را که عساکرِمظلوم مسلمان انجام میدادند بنام کمونیزم ومکتب لینین وستالین ختم میکردند، شکست آنان باعث شد تا بتی را که میپرستیدند بشکند، مردم فوج فوج به تأمل به اصل وریشه خویش پرداختند، اسباب شکست را سراغ جستند دیدند که چقدر از آموزه های اسلام عقب مانده اند تا اینکه زمانی پیروزی نسبیی بر علیه اسرائیل نصیبشان شد که انورالسادات آن خط ومشی جمال عبدالناصر را اندکی کنار گذاشت و ریشهء اعتقاد را در میان سربازان مصری دوباره آب داد وچنین بود که در سال ۱۹۷۳ همان ارتش شکست خورده با حملهء برق آسا وبا فریاد نعره های الله اکبر دژهای مستحکم اسرائیل در شبه جزیره سینای اشغالی را شکست، تانک های انان را نابود کرد،سربازان انان را اسیر کرد، و قسمت عمده خاک خودرا پس گرفت.
جایگاه علمی شبخ واخلاص وی در وظيفه هر روز تبارز میکرد،بدین ترتیب حکومت اورا به سمت وزارت اوقاف گماشت،وی نیز ازان فرصت استفاده نموده اولین بانک اسلامی را زیر عنوان بانک الفیصل الاسلامی در مصر افتتاح نمود، بعد از دو سال وزارت دوباره به امور تعلیمی عودت کرد و در انجمن ها ونهاد های مختلف علمی بحیث عضو یا رئیس یا مشاور ایفای وظیفه نمود،سپس خودرا از همهء وظائف فارغ نموده وقت خودرا وقف تفسیر قرآن عظیم الشأن کرد، و در این مسیر ردودی بر خاورشناسانی که برکلام الله طعنه میزدند در قالب کتابی وشفاهی ارایه داشت.
میگویند زمانی که در مکه مکرمه بحیث استاذ وظیفه داشت چنین مطرح شد که حکومت بعد از موافقت شاه که ان زمان سعود بن عبدالعزیز بود تصمیم دارد به قصد توسعه مقام ابراهیم را از جایش اندکی عقب تر نقل دهد، شیخ شعروای این طرح را از منظر شرعی رد کرد و موافقت جمع وفیری از علماء را گرفت وبه شاه ارسال کرد واین تلاش باعث عدول از چنان طرح گردید.
شیخ شعراوی وتفسیر.
شیخ شعراوی را مفسر قرن مینامند، وی سالهای متمادی در مسجد خود در قاهره بر سر منبر هر روز جمعه به تفسیر قرآن میپرداخت و تلفزیون مصر درسهای وی را سالهای متمادی پخش میکرد واین باعث شهرت بیشتر درسهای تفسیر وی گردید و نهایتاَ درسهای وی وملاحظات وی واشارات وی را شاگردانش در کتابی گرد آوردند که تفسیر شعراوی نام دارد.
وی برای اینکه تواضع کرده باشد درسهای خودرا بجای تفسیر خواطر قرآنی مینامید درحلقهء درس وی هرکسی مینشست، یکی فقیر یکی غنی، یکی با لباس عربی یکی با دریشی ونیکتایی، یکی عمامه بر سر یکی با سر لخت، یکی با ریش دراز یکی بی ریش، یکی بزرگ یکی جوان، همه مینشستند وزنان در قسمتی که مختص به آنان بود مینشستند، و شیخ بر سر منبر در حالیکه قرآن را در دست میداشت وکلاهی که بنام کلاه شعراوی معروف گردید بر سر میگذاشت با زبان عامیانه به تفسیر میپرداخت، درلابلای تفسیر گاهی قصه های کوتاه، گاهی ضرب المثل های مفید، گاهی اشارات نحوی وبلاغتی، گاهی بیان حکمت های قرآن و استشهاد از ان در امور روزرا میکرد، وگاهی هنگام ذکر صالحین روحانیتِ خاصی بر وی مستولی میگشت وخود واهل مجلس را به قدر یک پینکی آنسوها میکشانید ومتحیر وعرق ریز زود از سر منبر برسر منبر برمیگشت وصدای الله و الحمد لله حاضرین در ارجاءِ مسجد میپیچید.
چنین منظر ومظهر اورا در یک قرن اخیر مفسر جمهور معرفی کرد،وی در کنار درسهای شفاهی رساله های در محور علوم قرآن،سیرت نبوی،زن مسلمان،نوشت که نزدیک به بیست تألیف میرسند.
شیخ شعراوی مردی بود که خداوند برایش منصب وثروت داده بود، او میتوانست از منصب به منصب تنقل کند،مجالس سیاسیون را که اکثر شبهایشان در مهمانی ومیزبانی سپری میشود درسفرهای رسمی واستقبال ها وتشریفات سپری میشود ونیمه های شب با موترهای مادل بالا با نگهبان خاص ورانندهء خاص به قصرهای خود برمیگردند ترجیح دهد،میتوانست میان ثروت خود شنا کند وصدر نشین مجالس تاجران باشد، ولی او مجلس تفسیر قرآن را بر این مجالس ترجیح داد و خداوند عزت بیشتر ثروت بیشتر نصیبش کرد، او فوق العاده دست سخی داشت، خفیه بیشتر از آشکار برای مستحقین صدقات وخیرات میداد، در ماه مبارک رمضان دسترخوان پهن ومعروفی داشت که صدها تن همه شب از ان میخوردند، برای محصلین کشورهای ممالک اسلامی که در الازهر میخواندند از مال خود تعمیر ساخت.
او در مسیر دعوت مقتضیات قیام رکوع وسجود را عملی کرد، در میانه سالی قائم به خدمت اسلام بود، در کهن سالی به تواضع مشتق از رکوع بیشتر کمر خم نمود، و در اواخر عمر به فنای مشتق از سجود رفت.
این همان اشارتیست که ابوالمعانی بیدل میکند:
ثابت قیام وشیب رکوع وفنا سجود
در هستی وعدم جز نماز نتوان کرد
این بود که خداوند برای این نوع افراد در این عصر قحطیی بشائر، بشائری را نصیب میکرد، چنانکه بعضی ان را خود وی قصه میکرد، وی از آمدن مردی در مجلسی که بعضی علماء در مسئلهء نحویی پیچ میخوردند حکایت میکرد که ناگهان آمد ومسئله بیان کرد ورفت چنانکه اهل سِر به تقصیی اسرار رفتند.
یکی از محبین وی در مصاحبه گفت زمانی تازه مأمور تعیین گردیده بودم برای تکمیل اوراق به دفتر مردی رفتم که حاج ابراهیم نام داشت ومنصب مرموقی داشت،مرد با هیبت و با نفوذی بود بعضی مردم حتی دست وی را میبوسیدند وقتی به دفتر سر زدم که کار مرا باید کسی دیگری از مأمورین ان دفتر انجام میداد آن مرد مرا تند صدا زد وگفت بیا بنشین، ترسیدم وگفتم لابد اشتباه کلانی در کار من وجود دارد که این مدیر مرا نزدش میطلبد، ولی وقتی نشستم فریاد زد که نوشیدنی برای این مهمان بیارید، بعد گفت برای من قرآن یاد میدهی؟ گفتم بلی، من این عمل نیک را عادت دارم وبه دیگران انجام میدهم برای شما هم انجام میدهم، گفت: دیروز در مجلس شیخ شعراوی بودم و اتفاقا پیش نماز شدم بعد از نماز شیخ برایم گفت ابراهیم خوب قرآن نمیخوانی اشتباهات داری باید اصلاح کنی، گفتم چطور؟ گفت فردا وقتی دفتر رفتی یکنفر ریش دار وارد دفتر میشود همان شخص را استاد بگیر تا ترا قرآن تعلیم کند.
فرزند شیخ شعراوی روزهای اخیر وفات وی را عجیب توصیف میکند که نسیم بشائر از ان میوزد.
شیخ شعراوی وحجاب.
شیخ رحمه الله مرد عالم بود وعلم وی برایش وسعت نظر را نصیب کرده بود ازاین رو میدانست که عالم باید برای جامعه باشد و او رابطهء جامعه وهنر را خوب میدانست، میدانست که زدودن هنر از یک جامعه نه ممکن است نه معقول است نه منقول است وهنر در هر زمان وجود داشته ووجود خواهد داشت وهنر در هرزمان خوبی ها وآلودگی ها داشته ودارد،هنر تمثیل بارزترین چهرهء هنر معاصر است که انسان امروزی از ان مستغنی نیست، شاید در چوکات شخصي افراد ازان مستغنی باشند ولی درچوکات رسمي استغناي حکومت ها از ان نا ممکن است،معنای نا ممکن اینکه حکومت مستغنی از هنر بیمار است وعلیل است،ولی از سوی میدانست که قسمتِ عمدهء هنر جوامع اسلامی را تشویق به غرائز تشکیل میدهد واین ارزشهای اخلاقی خانواده را معلول میسازد وبیشترین نقش در تشویق غرائز را در عرصهء هنر زنان ایفا میکنند که سیناریویی انرا مردی مینویسد واين زنان استفاده ميشوند،او میدانست که تقابل عکس العمل میافریند، ومردم نحوهء تند دعوت را نمی پذیرند،اینجا بود که به تأیید هنر ولی دعوت نرم به رعایت حجاب نمود،واین را بطور شخصی با هنرمندان در میان میگذاشت،اول آنان را تشویق به سفر حج وعمره میکرد میگفت ای فرند آدم هرقدر خطاهای تو بسیار باشد دروازه رحمت او باز است زیرا او خود میگوید که دروازه رحمت من باز است،
هر سحرم ز لامکان میرسد این ندا ندا
درگه لطف بسته نیست طالب من بیا بیا
میگفت: چنان این دروازه باز است که اگر گناه نکردید مردمانی را خدا خواهد افرید که گناه کنند وتوبه کنند ومغفرت شوند چنانکه در روایات آمده است.
بدین ترتیب هنرمندان تمثیل وسینما رفتن به حج وعمره را بیشتر کردند واو در بعضی سفرها انان را در حرم میدید، انان را به حجاب وادامهء هنر با رعایت حجاب ودوری از سیناریوهای مبتذل دعوت میکرد، سخنان وی اثر کرد،عدیدی از معروف ترین هنرمندان زن توسط دعوت وی حجاب گرفتند وخود به دعوت دیگران پرداختند،دختر قاری معروف مرحوم خلیل الحصری بعد از ازدواج آواز خوان شده بود وپدرش با او قطع رابطه کرده بود، میگوید درعمره شیخ شعراوی را دیدم مرا گفت یاسمین پدرت را که سالهاست مرده است تا چند نا خوشنود میگذاری؟ میگوید بسیار گریستم وهمانجا توبه کردم و حجاب گرفتم،حتی انانی که نگرفتند حرمت شیخ را پاس داشتند دست دعا بلند میکردند که خدا روزی چنان توفیق را نصیبشان کند.
عدیدی از هنرمندان مرد که معروف بودند وبعضی انان در روزنامه ها مقاله مینوشتند میگفتند درس تفسیر وی را میشنوند و دعای اورا آرزو میبرند، این شیوه داعیی روشن ضمیر و عالم سفید دل است که اين نوع نادر اند.
میگویند شیخی نزد مأمون آمد برای مأمون تند گفت، مأمون گفت ای شیخ نه تو از موسی وهارون علیهما السلام بهتری نه من از فرعون علیه اللعنة بدتر،نشنیدی که خدای تعالی موسی وهارون را وقتی برگزید گفت (اذهبا الی فرعون انه طغی. فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی) بروید بسوی فرعون که طغیان کرده است،پس بگویید اورا سخن نرم تا شاید که پند گیرد وبترسد.
رحمت خدا بر شیخ شعراوی.
