شهيد عبدالکريم (زاهد خيرخواه)
اينک سطرى چند از شرح زندگى و جوانى با افتخار عبدالکريم و دو برادرش که در دامان فاميل شهيد پرور عاشق راه خداوند جل جلاله حاجى غلام سخى ناصرى که در سرزمين مردخيز قره باغ ولايت کابل ديده به جهان گشود به دوستان و همرزمان صف نبردش تقديم ميگردد.
بلى! حاجى غلام سخى ناصرى ولد ملک جمعه خان شهيد (که به اثر توطيه خاينانه نادر به شهادت رسيد) از او فرزندى به نام سخى باقى ماند.
حاجى غلام سخى ناصرى در قسمت تربيه اولادش در راه اسلام و قربانى در راه خداوند جل جلاله بار ديگر خاطرات ابراهيم خليل را زنده ساخت و فرزندان آن هم اسمعيل وار به ميدان قربانى يکى پى ديگرى حاضر شدند.
خداوندا بکن رحمت به مايان
بکرديم جارى هر سو جوى خونى
شد ابراهيم صف قوم افغان
هزار اسماعيل ما گشت قربان
اين پدر شهيد پرور که تا حال سه فرزند خود را در راه اسلام عزيز يکى پى ديگرى قربان نموده و هنوز هم به قربانى حاضر است و با شهادت اين سه فرزند خود هر يک قوماندان عبدالرحيم مشهور به شاهد شهيد و قوماندان عبدالکريم (زاهد خيرخواه) و قوماندان عبدالصمد مشهور به بريالى از فاميل خود و چارتن از برادر زاده هاى خود هر يک تورن جمشيد شهيد سيف الرحمن قدرت الله و نصرالله هنوز هم خم بر ابرو نياورده و هيچگونه آثار خستگى در سيمايش نمايان نگرديده و باز هم به قربانى حاضر اند همين اکنون پسر ديگر خود را به نام عبدالهادى به پيشگاه خداوند به قربانى حاضر کرده اند فعلاً به صفت قوماندان جبهه شاهد شهيد با دشمنان اسلام داخل پيکار ميباشد.
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
پر پروانه را درپاى شمع ديدم يقينم شد
ثبت است برجريدهء عالم دوام ما
که هرکس ميشود عاشق به مرگ خود نميمرد
عبدالکريم زاهد خيرخواه ولد حاجى غلام سخى ولد شهيد ملک جمعه خان. عبدالکريم زاهد خيرخواه در سال ١٣٣٥ در يک فاميل متدين در قلعه فيض ولسوالى قره باغ ولايت کابل ديده به جهان گشود. وى از آوان طفوليست داراى روحيه سرشار و مملو از فداکارى بود نامبرده در سال ١٣٤٣ در ليسهء قره باغ شامل و تا سال ١٣٥٧ به تحصيل خويش الى صنف دوازدهم ادامه داد.
در سال ١٣٥٧ زمانيکه کودتاى ناميمون هفت ثور به وقوع پيوست بعد از آن اين راد مرد قهرمان دانست که اکنون راه نجات مردم مظلوم و بلا کشيده افغانستان که در دهان اژدههاى بى رحم قرار گرفته اند و در چنين شرايط راه نجات اين توده مستضعف فقط در را جهاد فى سبيل الله و اعاده حکومت اسلامى در اين سرزمين مضمر است لذا نخواست ديگر به تحصيلات خود ادامه دهد.
و در صدد بر آمد تا چهره منحوس اين کمونست ها را و عواقب وخيم قدرت ايشان را به مردم نمايان کند و مردم را از اهداف شوم آنها با خبر سازد. لذا دعوت اسلام به جهاد و مبارزه و قيام در مقابل الحاد را آغاز نمود.
وى در سال ١٣٥٨ شروع به جهاد مسلحانه نمود و براى اولين بار با پسر کاکايش تورن اسدالله مشهور به جمشيد شهيد به جبهه جهاد مسلحانه عليه کمونست هاى زبون اقدام نمود تا اينکه در اوايل ١٣٥٩ دوباره عازم به جبهه ولايت زابل شتافت و تا سال ١٣٥٩ دوشادوش جمشيد شهيد مصروف جهاد مسلحانه عليه کمونست هاى زبون بود تا اينکه در اوايل ١٣٥٩ دوباره عازم زادگاهش قره باغ کابل گرديد.
قدرتاً درين آوان برادر بزرگش شاهد شهيد به صفت قوماندان چريکى حوزه قره باغ داخل منطقه گرديد بناءً موصوف تحت قيادت برادر بزرگش به حيث سرگروپ چهار قريه به جهاد شروع نمود وى در زمان حيات برادرش تحت رهنمايى مدبرانه آن راد مرد يعنى شاهد شهيد به پيروزى هاى چشمگيرى نايل آمد و از طرف ديگرچون فوق العاده از اخلاق و جرئت اسلامى برخوردار بود دربين مجاهدين شاهد شهيديکه تاز ميدان شناخته شده بود و هم در مقابل، دشمنان اسلام را چنان تحت تاثير قرار داده بود که به مجرد شنيدن نام اين قهرمان لرزه بر اندام آنها ميافتاد تا اينکه بعد از شهادت برادر بزرگش شاهد شهيد بحيث قوماندان عمومى حوزه شاهد شهيد يعنى ولسوالى (قره باغ ميربچه کوت و ده سبز) تعيين گرديد وى بعد از اشغال اين وظيفه از طرف مقامات رهبرى حزب با جد و جهد خود در راه اعلاى کلمه الله بيش از پيش شدت بخشيده و در هر گونه شرايط سخت و دشوار از مقاومت خود در برابر کمونست ها تغيير در سيماى وى مشاهده نشد و هنوز روز بروز به اثر پشت کار و تلاش خود مى افزود وى در طول جهاد مسلحانه خود قره باغ را به گورستان کمونيزم تبديل نموده بود هر زمانيکه روسها به قره باغ يورش ميبردند تلفات زايد الوصف با گردن هاى شکسته و روسيا و شکست خورده به عقب ميگشتند. هيچ قطار نظامى و يا اکمالاتى روسها به سلامت از منطقه قره باغ عبور کرده نميتوانست برادر موصوف هميشه در سنگر لحظه يى که خود را از سنگر و مجاهدين در سنگر خود دور ميديد تحمل کرده نمى توانست.
کريم چون اژدها بر دشمنان تاخت
ز قره باغ قبرستان روس ساخت
خلاصه اين که موجوديت همچو قهرمان در مرکز افغانستان کابل خار چشم روسها گرديده بود مخصوصاًدر آخرين عملياتش که به تاريخ ٢٧/٥/١٣٦٥ با روس ها دوازده شبانه روز در قره باغ کابل ادامه داشت درين عمليات گرچه عدهء از مجاهدين جان بر کف هم جام شهادت نوشيدند ولى در مقابل به صد ها تن از روسها غلامان شانرا راهى جهنم ابدى شدند و ضمناً٢٦ عراده تانک و چار پروند طياره دشمن نيز سقوط داده شد درينجاست که دولت به کلى دست و پاچه شده و ديگر چارهء جز از حملات هوائى برايش نماند.
تا بالاخره چند روز بعد ازين عمليات در يکى از بمبارد هائيکه از طرف روسها در قره باغ صورت گرفت جراحت سخت برداشته و در جريان جراحت خود هم در حاليکه يک دست آن به واسطهء راکت طياره قطع گرديده بود و هم در قسمت هاى ديگر بدن جراحت برداشته بود زمانيکه به هوش ميشود رو به طرف همرزمان خود کرده و آنها را توصيه به ادامه جهاد و بر افراشتن بيرق توحيد مينمايد تا اينکه وقت موعود ميرسد و بعد از چهارده ساعت بعد از جراحت خود به تاريخ ٤، ٧، ٦٥ با چهار تن از مجاهدينش که از جمله نصرالله و قدرت الله پسران کاکايش و اسدالله مشهور به رئيس و عبدالحکيم از جمله سرگروپانش به مقام والاى شهادت نايل گشتند.
(انا لله و انا اليه راجعون)
از برادر مجاهد شهيد عبدالکريم پنج طفل باقيمانده که دو دختر و سه پسر هر يک عبدالمتين که هشت سال عمر دارد و جاويد که سه سال عمر داردو پسر سومى آن بنام زاهد که وى بعد از شهادت آن به دنيا آمده است.
