شهيد انجنير شير محمد
واقعاً سخن گفتن در بارهء شهيد و شهادت امريست بس مشکل نميتوان بجز آنانيکه خود حلاوت شهادت را نوشيده اند ازين مقام ملکوتى سخن به رشتهء زبان در آورد.
چون سخن در وصف اين حالت رسيد هم قلم بشکست و هم کاغذ دريد.
در وصف مقاميکه قلم بشکند و کاغذ بدرد من کجا خواهم توانست با زبان گره خورده و جامهء ناپخته و قلب غمديده درين باب به سوگ بشستگآن دردمند در کويرستان هاى سوزان مجرب که هر آن در انتظار به ثمر رسيدن نهال خونبارا انقلاب دقيقه شمارى مى نمايند و فرزندان شان را پس هم در پاى آن هديه گذاشته اند سخن گفت. فقط درين جا چند قطره اشک بمناسبت ياد آورى يکتن از شهداى عزيز که از قلب شکسته ام برخاسته و از مژگان جامهء ناپخته ام در صفحه کاغذ چکيده است در پاى عزيزان نثار مى کنيم.
آرى! هنگاميکه ابرهاى سياه ظلمانى فضاى نيلگون کشورم را مى پيچيد. و آنگاه که پاى ناپاک سفسطه سرايان مادى بمنظور غصب سرزمين اسلامى و تغويض نمودن افکار و انديشه باب اسلامى مردم مان دارند. آنگاه که مقدسات و شعائر اسلامى ما مورد اهانت و تمسخر قرار ميگرفت در آن زمان بيرق مبارزه عليه کفر و الحاد بلند شد، در آن زمان صداى پر خروش جوانان با احساس ميهن که در سينه هاى شان ايمان موج مى زد و از اعماق قلب و ژرفناى ضمير شان برخاسته بود نور آفرينى داشت که به مرور زمان آن سرود جان بخش آواز دل انگيز همه گير شد و در کوهپايه هاى غرور آفرين بابا و هندوکش و سفيد کوه و سياه کوه و دره هاى زيبا و پر خم و پيچ نورستان و سراسر ميهن طنين افگند.
در آن زمان آن صداى کفر شکن و اين حرکت توفنده و مواج از پوهنتون کابل به رهبرى نهضت خونچگان اسلامى کشور جهت درهم ريزى کاخ هاى استبداد که از خون مظلومان و يا پزشکان و دردمندان اعمار گرديده به راه فساد يا ويرانه هاى آن چراغ محبت و عدالت و آزادى و برادرى و انسان دوستى و خدا پرستى افروخته شود. از جمله لبيگ گويان اين نواى دل انگيز و سرود حيات بخش هيجان خيز از جوانى پرشور و تلاشگرى ياد بايد کرد که اکنون در ميان ما نيست ولى روح پرخاشگرش هر لحظه ما را بسوى خويش مى خواند، از او بايد نامبرد که اخلاق، تقوا، مبارزه، ثبات، پايمردى، دلاورى، جهاد و حرکت و توفان با سلول سلول وجودش عجين گرديده بود. اين مجاهد حماسه ساز و پرخاشگر انجنير شيرمحمد است که در سال ١٣٣٢ در قريه جناخيل در ولسوالى نورستان ولايت شهيد پرور لغمان در يک خانواده متدين و خدا پرست چشم به جهان پر آشوب بآز کرد. قبل از آنکه به مکتب پا نهد به مسجد رفت و به تحصيل علوم اسلامى پرداخت. هفت سال داشت که قدم به دايره مکتب نهاد. در سال ١٣٥٤ از ليسه رحمان بابا به درجه عالى فارغ گرديد و در سال ١٣٥٥ شامل پوهنحى پولتخنيک شد.
انجنير شهيد هنوزمتعلم مکتب بود که با انديشه هاى وارداتى و تحفه هاى فريبنده و بدبخت کنندهء تمدن جهان سوز جديد و هداياى که استکبار جهانى در راس آن استعمار پر تزوير سرخ هاى سيه کار ذريعه استبدادگران داخلى به ملت مستضعف ما به ارمغان آورده بودند آشنا شد، اين جوان آگاه که سراپا عشق بوده است و ايمان، شور بوده است و قيام، حرکت بوده است و توفان در راه مبارزه با افکار پوچ و ميان خالى ماده پرستان زورگو، بى فرهنگ و وحشى مى افتد تا اين جرثومه هاى فساد جامعه اش را آلوده نسازد، بلا درنگ در صف نهضت پر افتخار کشور مى پيوندد ديگر يک لحظه آرام نمى گيرد به دعوت و تنوير و ارشاد هاى جوانان مى پردازد.
سال سوم تحصليش در پوهنتون ميباشد که پرچمداران بى پرچم و خلقى هاى ضد خلق به استشاره روس هاى سفاک و خونريز در اثر کودتاى ناميمون ثور به اريکه قدرت تکيه مى زنند.
او بتاريخ ٩ ثور ١٣٥٧ دو روز بعد از کودتاى انسان دشمن کمونيزم راه ديار هجرت را در پيش مى گيرد بعد ايز هفته درنگ در مقر فرماندهى جهاد غرض اجراء پاره از امور رهسپار قندهار مى شود بعد از انجام ماموريت در برج اسد ١٣٥٧ با شهيد محمد امين (ذبيح الله) راهى نورستان لغمان را در پيش ميگيرد. اين رزمنده درد آشنا و مجاهد مکتبى مى تواند در مدت کمتر از يک ماه مردم متدين و مجاهد پرور نورستان را به جهاد عليه رژيم مزدور و پوشالى ترکى تنظيم و آماده سازد از آن جا غرض تامين ارتباط و تنظيم سنگر داران آزاده بسوى الينگار و مرکز لغمان به راه مى افتد که متاسفانه در جريان راه در کمين مزدوران وطنفروش قرار ميگيرد.
در ١٨ سنبله ١٣٥٧ بود که بسوى شکنجه گاه جهنمى صدارت کشانيده مى شود بعد از شکنجه هاى جانگاه و جانفرساى خاد و صدارت بۀ سلول هاى تاريک باستيل پلچرخى مى افتد. انواع جور و ازار و اذيت را با صبر و پايمردى تحمل ميکند لله الحمد ازين آزمون بزرگ موفق بدر مى آيد. و هنوز جريان تحقيق به پايا نرسيده بود که توسط ميل هاى تانک روس ببرک به سر قدرت شانده مى شود، در همين زمان اين شير آزادمنش از اسارت آزاد مى شود بلا وقفه با پاسداران آزاده سنگرهاى خونين جهاد در ولايت لغمان مى پيوندد درين اثنا سنگر گزينان قهرمان نورستان اين اسطوره ء مقاومت و پايمردى را بحيث فرمانده عمومى خويش انتخاب مى نمايند. از هنگاميکه اين مسئوليت عظيم و ماموريت خطير بدوش وى سپرده مى شود براى لحظهء محدودى هم سلاح بر زمين نمى گذارد. در تمام عمليات ها در پيشاپيش همسنگرانش قرار مى گيرد با قواى تهاجمى علاوه از آنکه دليرانه مقابله داشته تلفات سنگين نيز بر پيکر لزران شان وارد آورده است. در جريان جهاد چهار مرتبه زخم بر مى دارد ولسوالى هاى سنکو، الينگار، علاقه دارى مندول و بيش از ٢٥ پوسته عمدهء دولتى در اثر فرماندهى اين قهرمان دلير فتح مى شود. و همچنان در اثر ابتکار اين رزمنده آگاه و فرمانده مدبر جنرال سرور مزدور کى جى بى که براى اغواى مردم نورستان لباس اسلام به تن کرده بود از پا در آورده مى شود و مردم متدين نورستان از فتنه آن شياد مکار نجات حاصل مى نمايند.
او مرد متواضع، امين، پارسا، هدف مند و فرمانده قاطع و مدبر و سازش ناپذير بود در سيماى مهذب او شهامت و ايثار خوانده مى شد چون دشمن نتوانست او را در نبرد روياروى به شکست مواجه سازد در پى دسيسه و توطيه افتاد و چندين مرتبه به ناکامى ماوجه شد سرانجام دست قضا بهانه شد و در اثر انفجار ماين که از طرف دشمن جابجا شده بود موتر حامل وى منفجر و اين ستاره درخشان نهضت بآ خون گرمش رنگين مى شود و از جام شهادت آب حيات اپدى را مى نوشد در حاليکه سرودشهادت در لبانش نقش بسته بود با تن پاره پاره بسوى يار مى شتابد. او بسوى خدا پر کشود و بار امانت را بر دوش ما نهاد.
روحش شاد، يادش گرامى و راهش پر رهرو باد.
