عبور از آتش ! فاتح شماره يك ، سيد ادريس مير !
نام كتاب و يا رساله تاريخى است كه نويسنده آن جوان مبارز و مجاهد كشور "سيد ادريس مير " مى باشد ، سيد ادريس مير جوان و چريك شماره يك و فرد ارتباطى از آدرس مجاهدين با رژيم وقت كابل بوده است.
او كه تازه از زندان پلچرخى رها و بعد از مدت پنج روز اقامت در منزل مسكونى خويش در قلعه فتح الله خان كابل عازم سنگر هاى جهاد ميشود و اين درست زمانى بود كه رژيم وقت در حالت ركود و تزلزل سياسى و اقتصادى و نظامى بسر ميبرد.
سيد ادريس مير از آدرس والدين منسوب به خانواده از خوانين كوهدامن بشمار ميرود و او در همان مرحله تاريخ و فكر جوان كه داشت ، در فكر و جستجوى اين ميشود كه چطور ميتوان رژيم تحت حمايت اتحاد شوروى و مسكو وقت را سقوط داد ، سيد ادريس با فكر جوان و چريك شهرى ميدانست كه اين مسؤوليت سترگ وظيفه و مسؤوليت يك نفر و يك شخص و يك گروه به تنهايى نبوده ؛ پس براى مشوره با پشاور ميرود و با نخسين ملاقات با برادر " ح ك م ت ي ا ر " و استاد ربانى و با نامه ارسالى دو باره به كابل آمده ، عازم دره پنجشير ميشود تا با قومندان مسعود نيز ملاقات داشته باشد.
ولى خدعه ، فريب ، خود خواهى و نيت زشت عده يى را اجازه نداده كه چطور يك جوان امكان دارد ، رژيم در حالت تزلزل را سقوط بدهد و همان است كه از ملاقات حضورى و فزيكى با بهانه هاى مختلف خود دارى و شخص ديگرى را بنام قومندان محمد قسيم فهيم را وظيفه داده كه با او همكار شود.
در آنزمان ولايت پروان و كاپيسا و اكثريت از ولسوالى هاى شمال كابل توسط مجاهدين حزب اسلامى مديريت و رهبرى جهادى ميشد و آنهم آسان و سهل نبوده كه اين جوان فرد دوم و يا شماره سوم شوراى نظار را با عبور از همه جبهات حزب اسلامى با خودش به كابل همراه داشته باشد.
در مسير راه در منطقه بنام رباط با وجوديكه سيد ادريس مير ، نامه و مكتوب از قومندان ها و امير حزب اسلامى را بدسترس داشتند ، توسط افراد منسوب به قومندان الماس رباط كه حال بيشتر از جوانان او را بنام وزير مشاور و يا وكيل محمد الماس زاهد معرفت دارند، بخاطر موجوديت محمد قسيم فهيم اسير ميشوند.
بعد از يك الى دو روز اقامت در رباط و با وساطت سيد ادريس ، قومندان قسيم فهيم رها و بصوب كابل به سفر خويش آدامه ميدهند ؛ اما ماجرا در اينجا معكوس و با رسيدن با ولسوالى شكردره در جائيكه قومندان داكتر خان آقا جبهه از شوراى نظار را مديريت و بعداً توسط شوراى نظار به شهادت ميرسد ، قومندان فهيم در همانجا از سيد ادريس نا پديد ميشود.
سيد ادريس از يك آدرس و قومندان قسيم فهيم با عبور از جبهات حزب اسلامى از آدرس جداگانه ، فعاليت هاى خويشرا شروع ميكنند كه بالاخره بتاريخ ٥ ثور ١٣٧١ گروپ هاى مجاهدين منسوب به ح ا ا داخل كابل و در قسمت از ارگ و وزارت داخله و نقاط ديگرى از كابل بطور مخفى جابجا ميشوند.
همان سيد ادريس مير كه طراح و فرد شماره يك تغير رژيم در حال تزلزل و همكار قسيم فهيم بوده در نخستين مراحل سقوط رژيم دستگير و روانه زندان به دره پنجشير شده و اين مرتبه زندان را از آدرس برادران مجاهد خويش و آنهم با اسد الله سرورى در يك محل و يك اطاق تجربه ميكند.
سيد ادريس مير كه آرزو و آرمان او سقوط رژيم در حال تزلزل بوده و به اين فكر نبودكه روزى او دو باره در سلول هاى زندان ميرود ، در شهر ، ديار و فضاى كابل زيبا كه او تولد شده و به مكتب رفته است و نخستين ايام جوانى را سپرى و با جنگ هاى چريكى مشاور روسى را ترور كرده است به خاكدان تبديل ، مجاهدين به نزد كابلى ها به نفرت و انزجار تبديل ميشوند و فقط يك گروه خاص آرمان ها و قربانى ملت عظيم را به معامله ميگيرند.
سيد ادريس مير اين ماجرا تاريخى را در كتاب خودش بنام " عبور از آتش " بسيار خوب به نگارش گرفته و هموطنان و بخصوص نسل جوان ما كه در فصل تاريك از تاريخ قرار دارند و بخصوص آنهائيكه بنام مصلحت ، سليقه و محافظه كارى زواياى تاريك از تاريخ با افكار حزبى ، قومى و سمتى آنها سايه افگنده ، خوب است كه جوانان ما چنين كتاب ها و رساله ها را بخوانش بگيرند كه كيها بودند كه شهر رويا ها را به خاك و خون يكسان كردند و كيها قربانى دادند و چه كسانى اين قربانى را حيف ، ميل و قربانى كردند.
امروز سيد ادريس مير ، مارشال ، جنرال ، فاتح ، قومندان و چريك شهرى نيست ؛ ولى با شغل تجارت و با ايجاد "بنياد خيريه مير " در كمك هموطنان خودش مى باشد ؛ ولى جالبتر و محزونتر و آشفته تر اينكه همان كه مارشال ، جنرال و وزير شدند ، فقط با همان يكبار حبس سيد ادريس مير اكتفا نكردند ؛ ولى چندين مراتبه خانه او را در كابل و قلعه او را در كوهدامن محاصره و تلاشى كردند ؛ ولى افسوس با اينكه همان چريك شهرى بدون مرز هاى حزبى و در موافقت همه جناح هاى مؤثر در فكر سقوط رژيم در حالت تزلزل بوده به زندان ميرود و زندگى را گاهى اوقات در خفا بسر ميبرد و بالاخره جنرال نبى عظيمى با اعزاز و اكرام و قدر دانى بخاك سپرده ميشود.
اين است وقت عدالت تامين نگردد و همان است كه روزى قهر و عذاب الهى كه نازل شده ، سلسله آن آدامه پيدا ميكند كه چرا كسيكه براى من و جغرافياى من احترام و اكرام نكرد و شما مزدوران ، اجيران او را به عزت و اكرام دفن ميكنيد.
عده يى از دوستان در پست قبلى در مورد تحصيلات سيد ادريس پرسش داشتند كه تحصيلكرده كجا و در كدام بخش تجربه كارى دارد؟
سيد ادريس مير فارغ از ليسه حربي ښوونځي و تا هنوز محصل فاكولته طب پوهنتون كابل بودند كه در يك عمليات چريكى با همكاران مبارز خود در شهرنو كابل دستگير و زندانى شدند.
در انتخابات پارلمانى اخير از حوزه كابل نامزد مستقل بود. سيد ادريس مير توانست كه در انتخابات پارلمانى حوزه كابل بيشتر از ٣٠٠٠ راى را اخذ ولى با آنهم او نتوانست به ولسى جرگه راه پيدا بكند از اينكه اكثريت از وكلاء پارلمان طى يك تفاهم با ارگ و رشوت به پارلمان راه پيدا كردند.
او يك شخصيت خير انديش ، خير خواه و هميشه با جوانان ، فقرا و خانواده هاى كه وضعيت اقتصادى خوب نداشتند ، كمك ها و همكارى هاى بشر دوستانه را انجام داده است.
او در كشور قزاقستان در رشته مديريت تحصيلات عالى خود را به پايان رسانيده و داراى شهرت نيك ميان اهالى كوهدامن مى باشد.
نگارنده اين سطور تقرر سيد ادريس مير را براى محترم مير، مردم شريف كوهدامن و ولسوالى مير بچه كوت تبريك و تهنيت عرض و از بارگاه خالق متعال آرزو داريم كه او بتواند مصدر خدمت براى كشور و مردم واقع شود ؛ آنچه قابل تذكر و ياد آورى است كه با وجود قربانى هاى مردم كوهدامن و همكارى آنها در سال هاى قبل از اشغال با جبهه مقاومت شمال در ٢٠ سال پيشين يك نفر هم به پست هاى مهم چون وزارت ، معينيت ، سفارت و ولايت را پيدا نكرده بودند ، كسانيكه در ٢٠ گذشته از اين مناطق ، وزير ، معين ، سخنگوى ، والى و سفير بودند اكثريت آنها از طريق روابط متفاوت و يا معرفت شخصى با تيم حاكم گماشته شده بودند.
